افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و
قلعه را محاصره می کند. اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای
رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه می برند.
فرمانده دشمن به ساکنان
قلعه پیام می فرستد که قبل از حمله ویران کننده خود حاضر است به زنان و
کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شده و پی کار خود روند.
پس
از کمی مذاکره، فرمانده دشمن به خاطر رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول
شرف، موافقت می کند که هر یک از زنان داخل قلعه، گران بهاترین دارایی خود
را از قلعه خارج کند به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشد.
آخر این
افسانه قدیمی جالب است؛ چون قیافه حیرت زده و سرشار از شگفتی فرمانده دشمن
به هنگامی که هر یک از زنان شوهر خود را کول گرفته و از قلعه خارج می شدند
بسیار تماشایی بود.