چند بخشی

چند بخشی

بخش های متنوع از همه چیز
چند بخشی

چند بخشی

بخش های متنوع از همه چیز

۱۸ معمای مرموز و حل نشده جهان

- کشتی ماری سلست

کشتی ماری سلست در سال ۱۸۶۰ در «نووا اسکوتیا» به آب انداخته شد. نام اولیه این کشتی «آمازون» و طول آن ۱۰۳ فوت بود و ۲۸۰ تن وزن داشت. به مدت ده سال ماری سلست پشت سر هم گرفتار حوادث متعددی شد و این کشتی صاحبان مختلفی داشت تا این‌که سرانجام در یک حراجی در نیویورک به قیمت سه هزار دلار فروخته شد. صاحب جدید، تعمیرات اساسی روی آن انجام داد و با نام جدید «ماری سلست» آن را به آب انداخت.

کاپیتان جدید بنجامین بریگز ۳۷ ساله بود که به همراه همسر و تنها دخترش و به اتفاق خدمه سوار کشتی شد و در نوامبر ۱۸۷۲ به سمت ایتالیا راه افتاد. هیچ یک از سرنشینان کشتی هرگز دوباره دیده نشدند. مدتی بعد کشتی سرگردان در اقیانوس پیدا شد و هیچ اثری از خدمه‌اش در آن دیده نمی‌شد ولی هیچ‌کس در آن نبود و تمام مدارک به جز گزارشات روزانه کاپیتان ناپدید شده بود. اوایل سال ۱۸۷۳ دو قایق نجات در اسپانیا به ساحل نشستند. در یکی از آنها جسد یک نفر به همراه پرچم آمریکا بود و در دیگری جسد پنج نفر دیده می‌شد. برخی معتقدند این اجساد بقایای سرنشینان ماری سلست بودند ولی حقیقت این است که هویت این اجساد هیچ وقت کشف نشد.

ادامه مطلب ...

آشنایی با انسان‌ های اسرارآمیز تاریخ

انسان به ‌عنوان بخشی از جهان هستی، گاه در هاله‌ای از رمز و راز قرار می‌گیرد و به یک معما تبدیل می‌شود.
گاهی این رازها هرگز کشف نمی‌شوند و معماهای باور نکردنی و در مورد برخی از افراد، سال‌های سال بی‌‌پاسخ می‌‌مانند.

این رازهای حل نشده و بی‌جواب، به هر دلیلی ممکن است پدید آیند؛ گاه علم و دانش در روزگاری که آن فرد در آن زندگی می‌کرد، قادر به پاسخگویی نبوده و گاه، پر و بال گرفتن شایعات در میان مردم، به بی‌جواب ماندن معما کمک کرده است؛ اما دلیل این رازهای حل نشده، هر چه باشد، افرادی در تاریخ هستند که رازهای زندگی آنان، هیچ‌ گاه برای دیگران روشن نشده و آنها به ‌عنوان اسرارآمیز در تاریخ و یاد مردم باقی مانده‌اند.آشنایی با انسان‌های اسرارآمیز تاریخ(+عکس)آشنایی با انسان‌های اسرارآمیز تاریخ(+عکس)

بچه‌های سبزه‌روی وولپیت

در قرن دوازدهم میلادی، دو بچه در روستای «وولپیت» از توابع «سوفولک» در انگلیس پیدا شدند که با یکدیگر خواهر و برادر بودند و رنگ پوستشان به طرز عجیب و باورنکردنی سبز بود، ولی رفتار و حرکات آنان در همه زمینه‌ها، طبیعی و شبیه بقیه مردم بود.

اما آنها یک تفاوت عمده با دیگران داشتند و آن هم این بود که به زبان ناشناخته‌ای سخن می‌گفتند که مردم روستای وولپیت نمی‌توانستند آن را بفهمند. این دو بچه به تدریج رنگ سبز پوست خود را از دست دادند و برای اینکه بتوانند با مردم روستا ارتباط برقرار کنند و در آن مکان به زندگی خود ادامه دهند، شروع به یادگیری زبان انگلیسی کردند.

و به این ترتیب آنان موفق شدند به بقیه بگویند که به سرزمین سنت‌مارتیت تعلق دارند؛ جایی که نور خورشید هرگز آنچنان که باید، بالاتر از خط افق قرار نمی‌گیرد. آنها درباره حضور عجیب و غریب خود در وولپیت مدعی بودند، در حالی‌که مواظب گله پدرشان بودند، ناگهان متوجه رودی در نزدیکی خود شدند و سپس شروع به دنبال کردن نوری که از رود منعکس می‌شد، کردند و به این ترتیب بود که ناگهان خودشان را در روستای وولپیت پیدا کردند.

این در حالی بود که مردم زیادی از شهرها و روستای پیرامون برای دیدن این بچه‌ها به وولپیت می‌آمدند و این گونه بود که نام و آوازه این روستا کم‌کم زیاد شد.

اما بچه‌ها همان‌ گونه که ناگهانی در وولپیت پیدایشان شده بود، ناگهانی هم ناپدید شدند.

 
آشنایی با انسان‌های اسرارآمیز تاریخ(+عکس)

کنت سنت ژرمن

یک فرد درباری، ماجراجو، مخترع، دانشمندی آماتور، ویولونیست، آهنگسازی آماتور و البته فردی مرموز؛ همه اینها القابی هستند که برای کنت‌سنت ژرمن در نظر گرفته شده است.

ادامه مطلب ...

مردی که در هیچ قبری جا نگرفت

این ماجرا در سال 1936 میلادی در اسپانیا روی داده است.فدریکو گارسیا لورکا( fedricu garcia lorca ) شاعر ونویسنده پر آوازه اسپانیا از معدود انسانهایی بود که در نوشته های خود به چگونگی مرگش نیز اشاره داشته بود.مثلا در شعر تن حاضر که در سال 1935 یک سال قبل از مرگ سروده شده است میگوید: گور من کجاست؟ کفن را که می چروکاند؟ دروغ است هر چه میگوید!

فدریکو انسانی خونگرم و مخالف با تمامی سیاست بازی های آن عصر بود تنها دلایلی که از بازداشت واعدام او در دسترس میباشد این است که فردی خودخواه و کج اندیش به نام آلونسو (alonso)یکی از اعضای جنبش فالانژ به صورت خود سرانه و از روی کینه شخصی اقدام به توقیف او نمود و بدون هیچ محاکمه ای نیز او را به قتل رساند بعد ها یکی از هم سلولی های لورکا شخصی به نام مورلا لینچ(morla lynch)از طریق مطبوعات اعلام کرد که فدریکو یک روز قبل از مرگ به او گفته بود من از مرگ وحشت دارم نه از عواقبش بلکه از این حالت خوفناک که با خودم ودا میکنم. احساس مهیب اینکه در عزیمت و رفتنم.
همچنین او اعلام که لورکا از 54 ساعت قبل موضوع وچگونگی اعدام خویش را میدانست و سایر زندانیان از این پیشگویی او در شگفت مانده بودند در سحرگاهان 20 اوت 1936 دو نفر از نگهبانان فالانژ به همراهی آلونسو لرکا را از زندان ویزنار(viznar)خارج نموده و جهت کشتن به بیابانهای کولونیا(colonia)انتقال دادند. طبق تعریف یکی از نگهبانانی که در حمل لورکا شرکت داشت و بعدا هم از طرف مردم به محاکمه کشیده شد در طول راه فدریکو مرتبا میپرسید که حد اقل جرم او را قبل از مرگش به او بگویند آن نگهبان میگفت او به قدری شجاعانه بر خورد میکرد که ما در کشتن او به تردید افتاده بودیم.

ادامه مطلب ...

مسطح ترین قسمت کره زمین


فکر می کنید بازترین، بی مانع ترین و یکدست ترین جای زمین کجاست؟
نمایش اندازه واقعی

ادامه مطلب ...

هیولای نامرئی

این داستان عجیب ماجرای دختری است که گاهگاه از فرو رفتن دندانهای یک موجود نامرئی در بدنش، وحشتزده می شد و داد و فریاد میکرد. حتی زمانیکه پلیس به کمکش شتافت باز هم به فریاد زدن ادامه داد. هیچکس نمیدانست این موجود ناشناخته که دندان های خود را در بدن این دختر بیچاره فرو می کند، چیست ؟و تا به امروز نیز کسی موفق به شناسایی آن نشده است.

در شب دهم ماه مه 1951 که شب آرام و گرمی بود، پلیس این دختر را که دچار هیجانات شدید عصبی شده بود، به مرکز فرماندهی کل اورد. پزشک مخصوص او را تحت معایناتی قرار داد و سپس در حالیکه غرغر می کرد، کلاهش را روی سرش جابجا کرد و با اوقات تلخی گفت : این درست و منطقی نیست که برای معاینه یک دختر مصروع نصف شب مرا از رختخواب بیرون کشیده اید. شهرداری مانیل چیزی نگفت و با حیرت به پزشک عصبانی و دخترک بیچاره که فریاد می زد، نگاه می کرد. تاول هایی که در محل دندان گرفتگی بود، روی بازویش دیده می شد. آیا این امکان وجود داشت که در موقع بروز حمله عصبی خودش بازویش را گاز گرفته باشد ؟ و یا اینکه همانطور که ادعا می کرد موجودی نامرئی او را در اتاق دربسته اش وحشیانه مورد حمله قرار می داد ؟ هر چه که بود، این مورد خاص آنقدر عجیب بود که آنها را وادار کرد تا پزشک را نیمه شب به آنجا بکشانند.

شبیه همین اتفاق برای دختر 17 ساله ای بنام کلاریتا ولانوا

تنها توضیحی که کلاریتا در مورد این موجود نامرئی می توانست ارائه بدهد این بود که :

ادامه مطلب ...