چند بخشی

چند بخشی

بخش های متنوع از همه چیز
چند بخشی

چند بخشی

بخش های متنوع از همه چیز

بهت میدم!!!

یه بار سر یکی از کلاسا اتفاقی معجزه ای رخ داد و من اون جلسه رو جزوه نوشتم. نمی دونم احتمالا تب داشتم. به هر حال، آخرای ترم بود و استاد یه ربع آخر کلاس آنتراک داد و گفت هر کی سوال داره بپرسه اونایی هم که می خوان می تونن برن. منم تا خواستم برم یکی از دخترا پرید جلوم که فلانی جزوه ی این جلسه رو بده برم کپی بزنم. منم جزوه رو دادم و گفتم دیر نکنی ها می خوام برم.
دختره دم در کلاس برگشته داد می زنه : باشه الان زودی میرم و بر می گردم بهت میدم. و از کلاس پرید بیرون.
یهویی همه ی کلاس ساکت شدن و برگشتن منو نگاه کردن. منم گفتم: منظورش جزوه بود بخدا !

گوله برف

سال دوم دانشگاه توی یه روز زمستونی که خیلی هم برف اومده بود شیطنتمون گل کرد.اون روز هم استادمون نیومده بود.به چند تا از بچه ها گفتم گوله برفی درست کنید ببریم سر کلاس، اول من می دوم میرم پشت تیربون قایم میشم ، بعدش شما بیاین به بهونه اینکه می خواین منو بزنین هر چی گوله برف دارین بزنین تو سر دخترایی که نشستن منتظر استاد.
خلاصه نقشه رو یکی دو بار مرور کردیم و گوله برفا آماده شد و منم با سرعت دویدم طرف کلاس ، بچه ها هم با سه چهار قدم فاصله پشت سر من.
رسیدم دم کلاس ، تا درو باز کردم دیدم که استاد اومده و تازه رفته پشت تریبون می خواد حضور غیاب کنه.منم تنها کاری که تونستم بکنم این بود که روی اولین صندلی که خالی بود بشینم.
چشمتون روز بد نبینه !!!!!!!!
بچه ها ریختن تو کلاس با این ذهنیت که من پشت تریبونم هرچی گوله برف دستشون بود زدن تو سر و کله دخترا و یکیشونم که مثلا می خواست یه حالی هم به من بده سه چهار تا گوله حواله تریبون کلاس کرد اما ای دل غافل که به جای من استاد جان گوله برفی ها رو نوش جان کردند.
صحنه جالبی بود!!!!! دخترا که شوکه شده بودن فقط جیغ می کشیدن ، استاد جان هم عین مجسمه خشکش زده بود و فقط نگاه می کرد.
حالا دیگه شما تصور کن استاد بعدا با ما چی کار کرد ........

کیف استاد

ترم چهار دانشگاه بودیم یه پسری تو کلاسمون بود خیلی جابلوس درس خون بود ایقد بچه ها بدشون ازش میومد همیشه هم میومد صاف پیش من مینشست ی روز که ی کلاس عملی داشتیم استاد هم از این استاد هایی خونسرد که تریپ کلاس راحت مشورت دور همه حلقه زدن کلا این چیزا بود سر کلاس نشسته بودیم گلاب به روتون دیدیم بدجور دلمون درد میکنه ... وقتی وارد کلاس شدم دیدم کیف این پسر چابلوسه رو صندلیم جزوه هامم افتاد ما هم بدجور داغ کردم با سرعت رفتم کیف پسره رو برداشتم و با یک ضربه چرخشی انداختم کنار سطل دیدم استاد چشماش از حلقه زده بیرون داره منو با حیرت نگاه میکنه همه داشتن با تعجب منو نگاه میکردن و ی لحظه کلاس منفجر شد استاد هم با خونسردی تمام درو باز کرد گفت بروگمشو درستو حذف کن ... بعد کلاس که بچه ها اومدن پیشم گفتن بابا تو چراکیف استادو انداختی بیرون تازه فهمیم چه غلطی کردم سرم 50 کیلو شده بود با افتخارهم رفتم درسو حذف کردم

استاد پایه

تازه دانشگاه قبول شده بودم هفته اول نرفتم هفته دوم بود خر صاحب خودشو نمی شناخت ما هم چون جلسه اول بود تریپ شخصیت و قلدری گرفتیم که مبادا ترم بالایی ها ... داشتم میرفتم سر کلاس وقتی از راه پله رفتم بالا دیدم یک دختری با چند نفر تعریف میکنه اومد صاف زد به من منم نامردی نکرد گفتم خانم شصت پات تو چشمت نره برگشت یک اخم بدی بهم کردو رفت من بدجور بهم برخورد که معذرت نخواسته اخمم بهم کرده با سرعت پشت سرش رفتم که حالشو بگیرم دیدم داره میره طرف کلاسی که خودم کلاس داشتم تو دلم گفت عیبی نیست همکلاسی راه دوری نمیره واسش دارم پشت سرش همچنان راه میرفتم نقشه واسش میریختم نیشخند میزدم همین که وارد کلاس شدم دیدم همه دانشجوها ساکت شدن وگفتن سلام استاد تازه فهمیدم چه غلطی کردم منم که تا نصف کلاسو اومده بودم نه راه پس داشتم نه راه پیش استادم برگشت طوری تو چشمام با اخم نگاه کرد منم بدجور هول کردم پیچیدم سمت چپ محکم رفتم تو صندلی یکی از بچه های کلاس استادم نامردیشو نکرد گفت یوقت شصت پات تو چمشمت نره کل کلاس رفت تو هوا بدجور ضایعم کرده ولی تا اخر ترم باهام خیلی پایه شده بود یک نمره 18 بهم داد خدا خیرش بده دمش گرم