چند بخشی

چند بخشی

بخش های متنوع از همه چیز
چند بخشی

چند بخشی

بخش های متنوع از همه چیز

گوووووه

یه جلسه کلاس داشتیم ساعت 11:30 تا1 ظهر اونم دقیق بعد عیدیه پسره بی مزه تو کلاسمون بود که چندتا مگس دورش رو گرفته بودن اینم از بس خوشمزه بود هر 5 ثانیه یه تیکه مینداخت یبارم استاد از عصبانیت رو بهش کرد گفت همون طوری که من شما رو با یه دانشجوی با ادب اشتباه گرفتم این مگسا هم تورو با گووووه اشتباه گرفتند
کلاس تا یه چند لحظه ساکت بود بعد پسره پاشد رفت بیرون یهو کلاس منفجر شد اینقدر خندیدیم که استادای کلاسای بقل گفتند ساکت
بیچاره استاد از خنده اشکش در امده بود


Davood Atashmusic

رندگینامه پرفسور مجید سمیعی بهترین جراح مغز و اعصاب


معروف ترین جراح مغز و اعصاب دنیا
 
رندگینامه پرفسور مجید سمیعی
 
 مجید سمیعی (زاده ۲۹ خرداد ۱۳۱۶ در رشت) پروفسور، پزشک، جراح مغز و اعصاب سرشناس ایرانی است. او در حال حاضر ریاست فدراسیون جهانی انجمن جراحان اعصاب و ریاست بیمارستان علوم عصبی هانوفر در آلمان را بر عهده دارد.
وی در زمینهٔ تورم مغز و ترمیم و بازسازی جراحی دستگاه عصبی محیطی مطالعات مهمی انجام داده‌است. ایشان بیشترین اعمال جراحی روی تومورهای موسوم به «نورینوم آکوستیک» انجام داده‌است و در این زمینه بیشترین گزارش‌ها متعلق به ایشان می‌باشد. ایشان در دهه ۱۹۹۰ اقدام به تاسیس یک مرکز بین‌المللی علوم اعصاب (به انگلیسی: International Neuroscience Institute) که به اختصار INI شناخته می‌شود، نمود. بنای این مرکز برگزفته از شکل مغز می‌باشد. این مرکز در شهر هانوفر آلمان واقع است و ریاست آن را پروفسور بر عهده دارد. پروفسور سمیعی شاگردان زیادی تربیت کرده‌است که در کشورهای مختلف جهان به فعالیت در زمینه جراحی مغز و اعصاب مشغول هستند و هر ساله کنفرانسی را به افتخار ایشان در یکی از کشورها برگزار می‌کنند. ایشان در حال حاضر نیز بسیار فعال بوده، عمل‌های جراحی سنگین در قاعده مغز را با مهارتی بی نظیر انجام می‌دهد و در اغلب کنگره‌های مهم جراحی مغز و اعصاب جهان بعنوان سخنران مدعو شرکت می‌کند. پروفسور سمیعی به کشور خود ایران عشق می‌ورزد و تلاش زیادی برای ارتقای جراحی مغز و اعصاب ایران انجام می‌دهد.
حصیلات ابتدایی و متوسطه را در رشت به پایان رسانید و سپس عازم آلمان گردید. رشته‌های زیست‌شناسی و پزشکی را در دانشگاه ماینتس به پایان رسانید و سپس دورهٔ تخصص جراحی مغز و اعصاب را زیر نظر پروفسور کورت شورمن شروع کرد و در سال ۱۳۴۹ به اخذ درجهٔ تخصص در این رشته نایل آمد.
 
 

وی کار علمی را با سمت استادیاری و معاونت بیمارستان جراحی مغز و اعصاب آغاز کرد. پس از چندی سرپرستی بخش جراحی مغز و اعصاب اطفال را به عهده گرفت. در سال ۱۳۵۱ به اخذ درجهٔ پروفسوری جراحی مغز و اعصاب از دانشگاه ماینتس نایل گردید.
در سال ۱۳۵۰ اولین دوره از دوران آموزشی جراحی میکروسکوپی را آغاز کرد و در سال ۱۳۵۶ نخستین آزمایشگاه تمرین جراحی میکروسکوپی آلمان را با کمک بنیاد فولکس واگن تأسیس نمود.
در سال ۱۳۵۶، ریاست بیمارستان جراحی مغز و اعصاب را در شهر هانوفر به عهده گرفت در همین سال، کرسی جراحی مغز و اعصاب در دانشگاه لیدن هلند به وی اعطا شد و در سال ۱۳۶۶ دانشگاه ماینتس تصدی کرسی جراحی مغز و اعصاب را به وی پیشنهاد کرد. در سال ۱۳۶۷ با قبول تصدی کرسی جراحی مغز و اعصاب در دانشگاه هانوفر به کار پرداخت. از سال ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۱ ریاست انجمن بین‌المللی قاعدهٔ جمجمه را به عهده داشت و در سال ۱۳۷۱ به ریاست فدراسیون جهانی انجمنهای قاعدهٔ جمجمه انتخاب شد.
افتخارها
تصویری از INI که در شهر هانوفر آلمان واقع است.
برای تجلیل از مقام علمی و تجربیات ارزنده وی و همچنین گامهای بلندی که در پیشرفت جراحی مغز و اعصاب برداشته‌است، رییس جمهوری آلمان غربی در سال۱۳۶۷ نشان خدمت درجه ۱ دولت آلمان را به او اهدا کرد. در همین سال جایزهٔ علمی ایالت نیدرزاکسن آلمان، به پاس فعالیتهای پر ارزش وی در راه پیشرفت جراحی مغز و اعصاب به نامبرده اهدا شد.
فهرست آثار پروفسور سمیعی
مقالات: بیش از ۲۰۰ مقالهٔ علمی در خصوص دستگاه عصبی مرکزی و محیطی. کتابها: برش نگاری پنوموآنسفال ـ جنبه‌های نوین اعصاب محیطی ـ اعصاب جمجمه‌ای ـ ضربه‌های وارد بر قاعدهٔ جمجمه ـ جراحی در ساقه مغز و بطن سوم و اطراف آن دو ـ جراحی قاعدهٔ مغز ـ ضایعات اعصاب محیطی ـ جراحی منطقهٔ زین ترکی و سینوسهای پیرامون بینی جراحی مننژیم قاعدهٔ مغز ـ جراحی کلیوس ـ روشهای نوین بازسازی استخوان ـ دوخت عروق و اعصاب و نیز پیوند در جراحی پلاستیک و جراحی ترمیمی ـ جراحی قاعدهٔ مغز ـ اطلس جراحی قاعدهٔ جمجمه.
و آخرین اثر(۲۰۰۸-۲۰۰۹): Samiis's Essentials in Neurosurgery که توسط انتشارات اسپرینگر منتشر شده‌است.
 

عکس های خنده دار

 بچه ها این شانس منه ! باهاش آشنا بشین :|

کلا تو زندگی شانس من اینجوریه :|

عکس های خنده دار و دیدنی آخر هفته (54)  www.taknaz.ir

 

 

ایول موج مکزیکی !

عکس های خنده دار و دیدنی آخر هفته (54)  www.taknaz.ir

 

ادامه مطلب ...

هیچ کلکی در کار نیست..!!!!!!

هیچ کلکی در کارنیست! این بازی بطرز شگفت آوری دقیق خواهد بود! البته بشرطی که تقلب نکنید ! فقط به دستور العمل عمل نماید و تقلب نکنید، در غیر اینصورت نتیجه درست از آب در نخواهد آمد و بعد آرزو خواهید کرد که ایکاش تقلب نمی کردید!این حدوداً 3 دقیقه زمان خواهد برد تا شما را دیوانه کند!! کسی که این پیام را ارسال کرده گفت که آرزویش ظرف 10 دقیقه به حقیقت پیوست!!! این بازی نتیجه خنده دار و در عین حال شگفت انگیزی خواهد داشت!...
پیام را یکجا تا پایان نخوانید بلکه مرحله به مرحله پیش بروید و عین دستورالعمل انجام دهید!
نکته: زمانی که میخواهید اسامی را بنویسید اطمینان حاصل کنید که اشخاصی هستند که شما آنها را می شناسید (تبصره از خودم: یعنی اسم الکی یا بیخودی ننویسید!!!)
مهم: همچنین بیاد داشته باشید که بهنگام نوشتن اسامی و عمل کردن به دستورالعمل از احساس و غریزه خود استفاده کنید و بیخودی و بیش از حد فکر نکنید بلکه آنچه که در آن لحظه به ذهنتان می آید را بنویسید!
بازهم باید گفته شود که به آرامی و مرحله به مرحله به انتهای متن بروید در غیر اینصورت نتیجه درست نخواهد بود و آنرا ضایع خواهید کرد!
(باز هم تبصره از خودم: این رو بخاطر این چندین بار تکرار کرده که آدمهای فضول ببخشید کنجکاو خودشونو کنترل کنن!!!) ''''این قسمت قابل توجه خانم ها بو به آقایون ربطی نداشت''''
خوب حالا یک قلم و یک برگ کاغذ آماده کنید.
1- اول از هر چیز اعداد 1 تا 11 را بصورت ستونی یا ردیفی (زیر هم) بر روی کاغذ بنویسید.
2- سپس در جلوی ردیف (ستون) 1 و 2 هر عددی را که مایلید بنویسید.
3- حال در جلوی ردیف 3 و ردیف 7 نام شخصی را از جنس مخالف بنویسید.
== قرار نشد به پایین نگاه کنید! تقلب ممنوع !!==
4- نام اشخاصی را که می شناسید (چه دوست یا اعضای خانواده یا فامیل) در جلوی ردیفهای 4، 5 و 6 بنویسید.
5- در ردیفهای 8، 9، 10 و 11 نام چهار ترانه (آهنگ) را بنیوسید (در جلوی هر ردیف نام یک ترانه)
6- اکنون نهایتا میتوانید یک آرزو کنید!!
و حالا کلید رمز گشایی این بازی:

ادامه مطلب ...

قهوه تلخ و فراماسونری

هر چه محققین خواستند در برابر سریال قهوه تلخ و نماد گرایی فراماسونری سکوت کنند؛ با انتشار قسمت های دیگر این سریال، سکوت دربرابر آن آسان نبود. چر که هر چه میگذشت نماد گرایی در این سریال بیشتر میشد. هرچند در این سریال متلک های سیاسی بسیاری نهفته است اما ما به آن به دلیل بررسی از دید فراماسونری نمیپردازیم .

در قسمت قبلی این مطلب 2 نماد طراحی لژ فراماسونری و نماد درجه 3 ماسونی را بررسی کردیم .

اما دوستان نکته ای بسیار ظریف را در نماد " نشان درجه 3" گفتند که آن اتفاقی نبودن آن را ثابت میکند .

 

تصویر جناب سیامک انصاری که در حال نشان دادن نظام درجه 3 ماسونیست؛ در قسمت 9 و در دقیقه 33 اتفاق می افتند. همن طور که میدانید 9 و 33 از اعداد مقدس ماسون است . واقعا آیا نشان دادن 3 نماد و اعداد فراماسونری در این سریال شک ما را بر نفوذ تفکر فراماسونری در این سریال بیشت نمیکند ؟

سنگتراش

 

روزی، سنگتراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می کرد، از نزدیکی خانه بازرگـانی رد می شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو کرد که مانند بازرگان باشد.

 

در یک لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد. تا مدت ها فکر می کرد که از همه قدرتمند تر است، تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه مردم به حاکم احترام می گذارند حتی بازرگانان. مرد با خودش فکر کرد: کاش من هم یک حاکم بودم، آن وقت از همه قوی تر می شدم!

 

در همان لحظه، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد. در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم می کردند. احساس کرد که نور خورشید او را می آزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است.

 

او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند.

 

پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتر است، و تبدیل به ابری بزرگ شد.

 

کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد. این بارآرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت. با خود گفت که قوی ترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد.

 

همان طور که با غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی شنید و احساس کرد که دارد خرد می شود. نگاهی به پایین انداخت و سنگتراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است...

درس بزرگ بگیرید از دونده ای که آخر شد ولی موفق شد !!

در سال 1968 مسابقات المپیک در شهر مکزیکوسیتی برگزار شد. در آن سال مسابقه دوی ماراتن یکی از شگفت انگیزترین مسابقات دو در جهان بود. دوی ماراتن در تمام المپیکها مورد توجه همگان است و مدال طلایش گل سرسبد مدال های المپیک. این مسابقه به طور مستقیم در هر 5 قاره جهان پخش میشود.

کیلومتر آخر مسابقه بود دوندگان رقابت حساس و نزدیکی با هم داشتند، نفس های آنها به شماره افتاده بود، زیرا آنها 42 کیلومترو 195 متر مسافت را دویده بودند. دوندگان همچنان با گامهای بلند و منظم پیش میرفتند. چقدر این استقامت زیبا بود. هر بیننده ای دلش میخواست که این اندازه استقامت وتوان داشته باشد. دوندگان، قسمت آخر جاده را طی کردند و یکی پس از دیگری وارد استادیوم شدند.استادیوم مملو از تماشاچی بود و جمعیت با وارد شدن دوندگان، شروع به تشویق کردند. رقابت نفس گیر شده بود و دونده شماره ... چند قدمی جلوتر از بقیه بود. دونده ها تلاش میکردند تا زودتر به خط پایان برسند و بالاخره دونده شماره ... نوار خط پایان را پاره کرد. استادیوم سراپا تشویق شد. فلاش دوربین های خبرنگاران لحظه ای امان نمی داد و دونده های بعدی یکی یکی از خط پایان گذشتند و بعضی هاشان بلافاصله بعد از عبور از خط پایان چند قدم جلوتر از شدت خستگی روی زمین ولو شدند. اسامی و زمان های به دست آمده نفرات برتر از بلندگوها اعلام شد. نفر اول با زمان دو ساعت و ... در همین حال دوندگان دیگر از راه رسیدند و از خط پایان گذشتند. در طول مسابقه دوربین ها بارها نفراتی را نشان داد که دویدند، از ادامه مسابقه منصرف شدند و از مسیر مسابقه بیرون آمدند. به نظر میرسید که آخرین نفر هم از خط پایان رد شده است. داوران و مسوولین برگزاری میروند تا علائم مربوط به مسابقه ماراتن و خط پایان را جمع آوری کنند جمعیت هم آرام آرام استادیوم را ترک میکنند. اما...

بلند گوی استادیوم به داوران اعلام میکند که خط پایان را ترک نکنند گزارش رسیده که هنوز یک دونده دیگر باقی مانده. همه سر جای خود برمیگردند و انتظار رسیدن نفر آخر را میکشند. دوربین های مستقر در طول جاده تصویر او را به استادیوم مخابره میکنند. از روی شماره پیراهن او اسم او را می یابند "جان استفن آکواری" است دونده سیاه پوست اهل تانزانیا، که ظاهرا برایش مشکلی پیش آمده، لنگ میزد و پایش بانداژ شده بود. 20 کیلومتر تا خط پایان فاصله داشت و احتمال این که از ادامه مسیر منصرف شود زیاد بود. نفس نفس میزد احساس درد در چهره اش نمایان بود لنگ لنگان و آرام می آمد ولی دست بردار نبود. چند لحظه مکث کرد و دوباره راه افتاد. چند نفر دور او را می گیرند تا از ادامه مسابقه منصرفش کنند ولی او با دست آنها را کنار می زند و به راه خود ادامه میدهد. داوران طبق مقررات حق ندارند قبل از عبور نفر آخر از خط پایان محل مسابقه را ترک کنند. جمعیت هم همان طور منتظر است و محل مسابقه را با وجود اعلام نتایج ترک نمی کند. جان هنوز مسیر مسابقه را ترک نکرده و با جدیت مسیر را ادامه میدهد. خبرنگاران بخش های مختلف وارد استادیوم شده اند و جمعیت هم به جای اینکه کم شود زیادتر میشود! جان استفن با دست های گره کرده و دندان های به هم فشرده و لنگ لنگان، اما استوار، همچنان به حرکت خود به سوی خط پایان ادامه میدهد او هنوز چند کیلومتری با خط پایان فاصله دارد آیا او میتواند مسیر را به پایان برساند؟ خورشید در مکزیکوسیتی غروب میکند و هوا رو به تاریکی میرود.

بعد از گذشت مدتی طولانی، آخرین شرکت کننده دوی ماراتن به استادیوم نزدیک میشود، با ورود او به استادیوم جمعیت از جا برمیخیزد چند نفر در گوشه ای از استادیوم شروع به تشویق میکنند و بعد انگار از آن نقطه موجی از کف زدن حرکت میکند و تمام استادیوم را فرا میگیرد نمیدانید چه غوغایی برپا میشود.

40 یا 50 متر بیشتر تا خط پایان نمانده او نفس زنان می ایستد و خم میشود و دستش را روی ساق پاهایش میگذارد، پلک هایش را فشار می دهد نفس میگیرد و دوباره با سرعت بیشتری شروع به حرکت میکند. شدت کف زدن جمعیت لحظه به لحظه بیشتر میشود خبرنگاران در خط پایان تجمع کرده اند وقتی نفرات اول از خط پایان گذشتند استادیوم اینقدر شور و هیجان نداشت. نزدیک و نزدیکتر میشود و از خط پایان میگذرد. خبرنگاران، به سوی او هجوم میبرند نور پی در پی فلاش ها استادیوم را روشن کرده است انگار نه انگار که دیگر شب شده بود. مربیان حوله ای بر دوشش می اندازند او که دیگر توان ایستادن ندارد، می افتد.

آن شب مکزیکوسیتی و شاید تمام جهان از شوق حماسه جان، تا صبح نخوابید. جهانیان از او درس بزرگی آموختند و آن اصالت حرکت، مستقل از نتیجه بود. او یک لحظه به این فکر نکرد که نفر آخر است. به این فکر نکرد که برای پیشگیری از تحمل نگاه تحقیرآمیز دیگران به خاطر آخر بودن میدان را خالی کند. او تصمیم گرفته بود که این مسیر را طی کند، اصالت تصمیم او و استقامتش در اجرای تصمیمش باعث شد تا جهانیان به ارزش جدیدی توجه کنند ارزشی که احترامی تحسین برانگیز به دنبال داشت. فردای مسابقه مشخص شد که جان ازهمان شروع مسابقه به زمین خورده و به شدت آسیب دیده است.

او در پاسخگویی به سوال خبرنگاری که پرسیده بود، چرا با آن وضع و در حالی که نفر آخر بودید از ادامه مسابقه منصرف نشدید؟ ابتدا فقط گفت: برای شما قابل درک نیست! و بعد در برابر اصرار خبرنگار ادامه داد:مردم کشورم مرا 5000 مایل تا مکزیکوسیتی نفرستاده اند که فقط مسابقه را شروع کنم، مرا فرستاده اند که آن را به پایان برسانم.

داستان "جان استفن آکواری" از آن پس در میان تمام ورزشکاران سینه به سینه نقل شد"حالا آیا یادتان هست که نفر اول برنده مدال طلای همان مسابقه چه کسی بود؟" یک اراده قوی بر همه چیز حتی بر زمان غالب می آید.