تاریخ دانشمندانی را به خود دیده است که نقش مهمی در حوزههای فعالیتشان
داشتهاند اما حتی سالها بعد بشریت هنوز هم از رفتار ناعادلانه،
غیرصادقانه، بیادبانه و بیملاحظه آنها متاثر است.
از میان این دانشمندان میتوان به این چهرهها اشاره کرد:
توماس ادیسوندر
سال 1884، «نیکولا تسلا» فیزیکدان و مخترع برای ملاقات ادیسون به نیویورک
سیتی سفر کرد و در آنجا برای وی کارهای مهندسی انجام میداد.
ادیسون در آن زمان به دلیل اختراع الکتریسیته با جریان مستقیم (DC) و ولتاژ پایین مشهور بود.
تسلا
معتقد بود که جریان متناوب (AC) با ولتاژ بالاتر الکتریسیته ارجحتر بوده و
پیشنهاد ساخت موتوری را داد که با AC نیرودهی میشود، اما ادیسون مدعی بود
که این جریان بیش از اندازه خطرناک است.
به جای آن، ادیسون به این
مهاجر تازهوارد صربیالاصل که در پاریس زندگی کرده بود، وعده 50 هزار دلار
را در صورتی که مولدهای جریان برق مستقیم وی را ارتقا دهد، داد.
پس
از تلاش چندینماهه و پیشرفتهای مهم در این زمینه، تسلا برای کسب
جایزهاش نزد ادیسون بازگشت و ادیسون با لحنی تحقیرآمیز به وی اعلام کرد که
پیشنهاد پول صرفا یک شوخی بوده است.
ادیسون در ادامه به وی گفت:
شما در پاریس زندگی می کنید، زمانی که یک امریکایی تکاملیافته شدید، شوخی
امریکایی را هم درک خواهید کرد." تسلا به قدری از این جمله عصبانی شده بود
که بلافاصله استعفا داد.
این تنها توهین ادیسون نبود. پس از آن
جورج وستینگهاوس، یک کارآفرین و مهندس، حق ثبت اختراع تسلا را خریداری کرد و
نیروی پیشگام در پس برق AC و اجرای گسترده آن بود.
ادیسون که از لحاظ ایدئولوژیکی و مالی در زمینه برق جریان مستقیم خود سرمایهگذاری کرده بود، کمپین علنی را علیه AC صورت داد.
این
مبارزه ناعادلانه بود و وی میخواست ثابت کند که ولتاژ بالای برق برای
استفاده عموم بیش از اندازه خطرناک است، بنابراین وی و همکارانش به طور
علنی شروع به کشتن حیوانات با برق (سگها و گربههای سرگردان، اسبها و حتی
فیلها) کردند.
این شیوه حتی وخیمتر نیز شد و از ادیسون سوال شد که آیا کشتن در اثر برق، شیوهی انسانی برای شکنجه بود.
وی در پاسخ مدعی شد که برق جریان متناوب شرکت برق وستینگهاوس روشی انسانی و قابلاعتماد برای اجرای حکم بود.
وستینگهاوس
تلاش کرد از چنین عملی ممانعت کند اما هارولد براون، یکی از کارکنان
ادیسون با هدف ساختن نخستین صندلی الکتریکی استخدام شد و از برق جریان
متناوب استفاده میکرد.
نخستین اجرای حکم با استفاده از صندلی
الکتریکی در تاریخ ششم آگوست سال 1890 روی داد و مشخص شد که برق جریان
متناوب نه قابلاعتماد و نه انسانی بود.
ابتدا شارژ 17 ثانیهای
نتوانست یک قاتل را بکشد و پس از انتظار برای بازشارژ مولد AC و بالابردن
ولتاژ، شارژ بعدی در نهایت خط پایانی بر این فرایند هشت دقیقهای کشید.
بر
خلاف تمامی این واقعیات، AC در نبرد جریانها پیروز شد و ولتاژ بالاتر آن
به معنای سفر به فواصل طولانیتر بود که آن را برای استفاده گسترده آسانتر
و ارزانتر میکرد و با یک دینام میتوانستند آن را برای منازل ایمنتر
کنند.
تلاشهای گسترده ادیسون برای شکستدادن مخالفان و اثبات
ارجحیت اختراعش بیثمر بود و نزدیک به پایان زندگیاش وی در نهایت به این
حقیقت اعتراف کرد.
ریچارد اوناون، طبیعیدان قرن نوزدهم به دلیل مشارکتهای فراوانش در علم شهره است و دیرینهشناسی بود که واژه «دایناسور» را ابداع کرد.
وی
نسبت به همسن و سالهایش تندمزاج بود و به عنوان فردی متکبر، حسود و
کینهجو معروف بود. یکی از این مثالها در رقابت طولانی اون با «گیدئون
مانتل» بود.
رابطه همکاری اولیه آنها به زوال انجامید و هر دو به
طور خستگیناپذیری در جراید با یکدیگر رقابت کردند و هر یک در تلاش برای
حذف دیگری به عنوان کاشف برجسته دایناسور بود.
برخی معتقدند اون در
طول زندگی کاریاش تا حد زیادی به کار مانتل متکی بود و به دلیل غرور بیش
از اندازهاش هرگز به این موضوع اعتراف نکرد.
در سال 1844، مدال
سلطنتی انجمن سلطنتی برای مقالهای که مانتل معتقد بود مملو از اشتباه بود
(و کاملا چنین از آب در آمد) به اون تعلق گرفت.
در سال 1848، مانتل مقالهای را با هدف شفافسازی این اشتباهات منتشر کرد و با تهاجم کلامی خشمگینانهای از سوی اون مواجه شد.
سال
بعد، خود مانتل برای کسب مدال سلطنتی کاندیدا شد و اون به طور بیهودهای
در تلاش برای منصرفکردن این انجمن از دادن مدال به وی بود.
مانتل اون را " فردی بیش از اندازه ستایششده خواند که توسط روحی حسود نفرین شده بود."
با این حال، مانتل تنها هدف رفتار تحقیرآمیز اون نبود و دیگر قربانیان وی شامل چارلز داروین و "سگ وحشی" او توماس هنری هاکسلی بود.
اون
در مقالهاش در تلاش برای ممانعت از انتشار «خاستگاه گونههای» داروین بود
که بر اساس این مقاله، انسانها به میمونها ارتباطی نداشتند.
پس از این که داروین کتاب خود را منتشر کرد، اون تکذیب خشمگینانه و بدون نامی را علیه آن منتشر کرد که با واکنش هاکسلی مواجه شد.
اون با بسیاری از همعصرانش به شیوه مشابه رفتار کرد، به ویژه افرادی که با یافتههایشان غرور وی را تهدید میکردند.
وی بعدها در زندگیاش، اعتبارش خدشهدار شد و این موضوع تا به امروز نیز ادامه دارد.
ویلیام شاکلیشاکلی فردی است که سیلیکون را به «دره سیلیکون» آورد و فیزیکدان، مخترع و برنده نوبل بود.
پس از ترک دانشگاه MIT در سال 1936 با مدرک دکتری، شاکلی به «لابراتوارهای بل» (AT&T) ملحق شد.
به زودی جنگ جهانی دوم آغاز شد و وی به عنوان یک دانشمند غیرنظامی به جنگ پیوست.
شاکلی شایستگی خود را به نیروی دریایی و «شرکتهای هوایی ارتش» اثبات کرد و پس ار جنگ، مدال ملی لیاقت را از آن خود کرد.
پس
از جنگ، لابراتوارهای بل شاکلی را مسوول نیمهرساناهای تحقیقاتی کرد که
تصور میشد میتواند جایگزین لولههای خلا ناکارآمد برای کنترل الکتریسیته
شود.
وی به طور بیهودهای تلاش کرد چنین ابزاری را بسازد اما پس از
ماهها تلاش و خطا، دو نفر از همکارانش به نامهای «جان باردین» و «والتر
براتین» موفق به ساخت نخستین ترانزیستور عملگر در سال 1974 شدند.
شاکلی
زمانی که متوجه شد نامش بر روی کشف درج نشده، خشمگین شد و لابراتوارهای بل
سرانجام نام وی را بر روی این ترانزیستور حکاکی کرد و شاکلی مورد تنفر
ابدی براتین قرار گرفت.
وی به کسب اعتبار خود ادامه داد و گاهی اوقات حتی نامش به تنهایی با این کشف به کار میرفت.
این شهرت برای این شاکلی کافی نبود و در سال 1956 وی شرکت نیمهرسانای خود را در کالیفرنیا تاسیس کرد.
وی
تیمی از دانشمندان برجسته را استخدام کرد، اما به زودی لحن صدایش تغییر
کرد، به طور علنی افراد را اخراج میکرد و اشخاص دارای مدارک دکتری را به
سمتهای تولیدی پایین میگماشت.
در نوامبر همان سال جایزه نوبل
فیزیک به وی، باردین و براتین اعطا شد و یک سال بعد، تمامی هشت عضو تیم
تحقیقاتی شرکت شاکلی استعفا کردند و به اینتل پیوستند.
سالهای بعد زندگی شاکلی بدترین دوران عمر وی بود.
ادامه مطلب ...