● تاریخچه
دختر جوان، اهل کشور لهستان بوده و ماری نام داشت.وی در شهر ورشو، پایتخت
لهستان در خانواده ای فقیر به دنیا آمد و در همان شهر تحصیلات دبیرستان
خود را به اتمام رسانید.
سپس با مشکلات اقتصادی زیادی در دانشگاه اریس به تحصیل ادامه داد. وی اتاق
کوچکی داشت و چون هزینه ی برق زیاد بود، شب ها به کتابخانه ای می رفت و
تا دیر وقت در نور و گرمای کتابخانه به مطالعه می پرداخت.
● پیوند علمی یا پیوندی ناگسستنی
ماری در سال چهارم دانشگاهش در پاریس با دانشمند جوانی به اسم "پیر کوری"
آشنا شد.این آشنایی، ریشه دار شد و این دو جوان شیفته ی علم را به هم
پیوند داد.در سال ۱۸۹۵ این دو دانشمند، پیوند زناشویی بستند و از آن پس
ماری را ماری کوری نامیدند.
علم قدرتی دارد که حتی تصور آن برای ما لذت بخش است. دانشمندان بزرگ گفته
اند که جهان، هم چون کتاب بزرگی است که در هر سطرش رازی نهفته دارد. مردم
کلمات این کتاب را خوانده و متحیر می شوند، ولی دانشمندان با مطالعه ی آن،
پرده از راز طبیعت برمی دارند.
● پایان نامه ی ماری کوری
ماری کوری برای اخذ گواهینامه ی پایان تحصیلاتش، با راهنمایی همسرش بر روی
عناصری که بعدها مواد رادیو اکتیو نام گرفتند، به تحقیق پرداخت.وی پایان
نامه ی خود را با آزمایش درباره ی یگانه عنصر رادیو اکتیو شناخته شده ی آن
زمان آغاز کرد.
او در تحقیقاتش به این نتیجه رسید که
پرتوزایی در سنگ معدنی اورانیوم از خود اورانیوم بیشتر است. بنابراین،
وجود عناصر ناشناخته با شدت تشعشعی بالا را در سنگ اورانیوم حدس زد.
حدس ماری پس از انجام آزمایشاتی به تحقق
پیوست و او اسم آن عنصر را "رادیوم" گذاشت. به زودی معلوم شد که می توان
رادیوم را در صنعت و پزشکی به کار گرفت.
گروهی از مهندسان آمریکایی می خواستند تکنیک به دست آوردن رادیوم را از
دانشمندان جوان بخرند، اما آن ها با چشم پوشی از مسایل مالی، روش به دست
آوردن رادیوم را منتشر کردند.
● صعود ماری کوری به قله ی دانش
در سال ۱۹۰۳فرهنگستان علوم سوئد به پیر کوری، جایزه ی نوبل داد.اندکی بعد
وی استاد دانشگاه پاریس شد و ماری کوری نیز ریاست آزمایشگاه فیزیک را در
دانشگاه پاریس عهده دار شد. این دو دانشمند دو دختر داشتند. البته زمان
زیادی نگذشت که پیر کوری در تصادفی کشته شد و ماری کوری به سوگ همسرش نشست.
بعد این حادثه ی ناگوار به پیشنهاد هیأت
دانشگاه در جای همسرش به تدریس پرداخت و تا آن زمان هیچ زنی چنین رتبه ی
علمی نداشت.ماری هنگام تدریس در دانشگاه، تحقیقات خود را درباره ی رادیوم
تکمیل کرد و در سال ۱۹۱۱ دومین جایزه ی نوبل از طرف فرهنگستان علوم سوئد
به وی عطا شد.
ادامه مطلب ...
ایران سان: بسیاری
از اوقات، تصور میکنیم که موفقیت آدمهای مشهور به خاطر استعداد، ژنتیک،
فیزیک بدنی، شانس یا موقعیت زمانی و مکانی ویژهای که در آن بودهاند، است،
نه به خاطر سماجت و شهامت و سختکوشیشان. اما توماس ادیسون بر این باور
است که «موفقیت حاصل یک درصد نبوغ و ۹۹ درصد عرق ریختن است.»
اما اگر باور ندارید و به دنبال مثالهای دیگر هستید، به احتمال زیاد این پست میتواند نظرتان را عوض کند:
۱- هنری فورد:
او، بنیانگذار کارخانهٔ خودروسازی فورد بود. او اولین کسی بود که برای
تولید خودروی ارزانقیمت خط تولید را به کار گرفت. او نهتنها انقلابی در
صنعت اروپا و آمریکا ایجاد کرد، بلکه با تولید انبوه کالا، بالا بردن
دستمزد کارگران و قیمت پایین کالاها، تأثیری شگرفی بر اقتصاد و جوامع قرن
بیستم نهاد، طوری که این روند را به نام او فوردیسم نامیدند.
|
|||||||||
ادامه مطلب ...
"توضیح دهید که چگونه می توان با استفاده از یک فشارسنج ارتفاع یک آسمان خراش اندازه گرفت؟"
سوال بالا یکی از سوالات امتحان فیزیک در دانشگاه کپنهاگ بود.
یکی از دانشجویان چنین پاسخ داد: (به فشار سنج یک نخ بلند می بندیم. سپس فشارسنج را از بالای آسمان خراش طوری آویزان می کنیم که سرش به زمین بخورد. ارتفاع ساختمان مورد نظر برابر با طول طناب به اضافه ی طول فشارسنج خواهد بود.)
پاسخ بالا چنان مسخره به نظر می آمد که مصحح بدون تامل دانشجو را مردود اعلام کرد. ولی دانشجو اصرار داشت که پاسخ او کاملا درست است و درخواست تجدید نظر در نمره ی خود کرد. یکی از اساتید دانشگاه به عنوان قاضی تعیین شد و قرار شد که تصمیم نهایی را او بگیرد.
نظر قاضی این بود که پاسخ دانشجو در واقع درست است، ولی نشانگر هیچ گونه دانشی نسبت به اصول علم فیزیک نیست. سپس تصمیم گرفته شد که دانشجو احضار شود و در طی فرصتی شش دقیقه ای پاسخی شفاهی ارائه دهد که نشانگر حداقل آشنایی او با اصول علم فیزیک باشد.
دانشجو در پنج دقیقه ی اول ساکت نشسته بود و فکر می کرد. قاضی به او یادآوری کرد که زمان تعیین شده در حال اتمام است. دانشجو گفت که چندین روش به ذهنش رسیده است ولی نمی تواند تصمیم گیری کند که کدام یک بهترین می باشد.
قاضی به او گفت که عجله کند، و دانشجو پاسخ داد: (روش اول این است که فشارسنج را از بالای آسمان خراش رها کنیم و مدت زمانی که طول می کشد به زمین برسد را اندازه گیری کنیم. ارتفاع ساختمان را می توان با استفاده از این مدت زمان و فرمولی که روی کاغذ نوشته ام محاسبه کرد.)
دانشجو بلافاصله افزود: (ولی من این روش را پیشنهاد نمی کنم، چون ممکن است فشارسنج خراب شود!)
"روش دیگر این است که اگر خورشید می تابد، طول فشارسنج را اندازه بگیریم، سپس طول سایه ی فشارسنج را اندازه بگیریم، و آنگاه طول سایه ی ساختمان را اندازه بگیریم. با استفاده از نتایج و یک نسبت هندسی ساده می توان ارتفاع ساختمان را اندازه گیری کرد. رابطه ی این روش را نیز روی کاغذ نوشته ام.)
"ولی اگر بخواهیم با روشی علمی تر ارتفاع ساختمان را اندازه بگیریم، می توانیم یک ریسمان کوتاه را به انتهای فشارسنج ببندیم و آن را مانند آونگ ابتدا در سطح زمین و سپس در پشت بام آسمان خراش به نوسان درآوریم. سپس ارتفاع ساختمان را با استفاده از تفاضل نیروی گرانش دو سطح بدست آوریم. من رابطه های مربوط به این روش را که بسیار طولانی و پیچیده می باشند در این کاغذ نوشته ام.)
"آها! یک روش دیگر که چندان هم بد نیست: اگر آسمان خراش پله ی اضطراری داشته باشد، می توانیم با استفاده از فشارسنج سطح بیرونی آن را علامت گذاری کرده و بالا برویم و سپس با استفاده از تعداد نشان ها و طول فشارسنج ارتفاع ساختمان را بدست بیاوریم.)
"ولی اگر شما خیلی سرسختانه دوست داشته باشید که از خواص مخصوص فشارسنج برای اندازه گیری ارتفاع استفاده کنید، می توانید فشار هوا در بالای ساختمان را اندازه گیری کنید، و سپس فشار هوا در سطح زمین را اندازه گیری کنید، سپس با استفاده از تفاضل فشارهای حاصل ارتفاع ساختمان را بدست بیاورید.)
"ولی بدون شک بهترین راه این می باشد که در خانه ی سرایدار آسمان خراش را بزنیم و به او بگوییم که اگر دوست دارد صاحب این فشارسنج خوشگل بشود، می تواند ارتفاع آسمان خراش را به ما بگوید تا فشارسنج را به او بدهیم!)
دانشجویی که داستان او را خواندید، نیلز بور، فیزیکدان دانمارکی بود.
او یک قرن پیش در شمال شرقی ایالات متحده امریکا زندگی می کرد. ویلیس هاویلند کریر تنها فرزند یک خانواده پر جمعیت بود که تمام دوران کودکی خود را در بین بزرگسالان خانواده از قبیل پدربزرگ و مادر بزرگ و عموی خود گذراند.
او پس از گذراندن دوران متوسطه وارد دانشگاه کورنل در شهر ایتاکا در ایالت نیویورک گردید و در دوران کارشناسی با وجود بورسیه بودن جهت کسب درآمد، مجبور بود کارهائی از قبیل چمن زدن، هیزم ریختن در کوره ها و غیره را انجام دهد.
او در ژوئن ۱۹۰۱ با در دست داشتن مدرک مهندسی مکانیک به استخدام شرکت بوفالو در آمد و شروع به طراحی سیستم های حرارتی، جهت خشک کردن رطوبت الوار و قهوه نمود. کریر دراین دوران به این نتیجه رسید که اطلاعات موجود به هیچ عنوان جهت طراحی یک سیستم مهندسی کارآمد کافی نبوده و از آن رو او خود شروع به تحقیق در زمینه حرارت هوای خروجی که از روی لوله های بخارآب عبور می کند، نمود و به نتایج شگفت انگیزی رسید و این امر در همان ابتدا مبلغی معادل ۴۰٬۰۰۰ دلار برای شرکت صرفه جوئی به ارمغان آورد که این مبلغ صرف اصلاح سیستمهای ضعیف از قبل طراحی شده گردید.
کریر در سال ۱۹۰۲ اولین سیستم تهویه مطبوع خود را طراحی نمود. مشتری او چاپخانهای بود که با مشکل چاپ رنگ روبرو بود چون تغییر در گرما و رطوبت محیط موجب تغییر در همنشینی رنگها می شد. نزدیک به دو دهه اختراعات کریر این مکان را فراهم آورده بود تا در محیط های صنعتی دما و رطوبت به صورت علمی تحت کنترل در بیاید.
در سال ۱۹۰۶ کریر اولین اختراع خود، وسیلهای برای تصفیه هوا، را به ثبت رساند. کارخانجات نساجی جنوب آمریکا از اولین استفاده کنندگان سیستم جدید کریر بودند. کمبود رطوبت در محیط کارخانجات نساجی بلمونت موجب افزایش بار الکتریسیته ساکن در پنبه شده و این امر موجب سختی و تیرگی پارچه می گردید. سیستم کریر رطوبت موجود در محیط را افزایش داد و در یک حد مطلوب پایدار نمود که این امر موجب از بین رفتن مشکل به وجود آمده گردید. اولین مشتری خارجی سیستم جدید کریر، یک کارخانه نساجی واقع در یوکوهامای ژاپن بود که در سال ۱۹۰۷ این سیستم را خریداری نمود.
متولد 8 ژانویه 1942
او از هر گونه تحرک عاجز است. نه می تواند بنشیند نه برخیزد. نه راه برود. حتی قادر نیست دست و پایش را تکان بدهد یا بدنش را خم و راست کند. از همه بدتر توانایی سخن گفتن را نیز ندازد. زیرا عضلات صوتی او که عامل اصلی تشکیل و ابراز کلمات اند مثل 99 درصد بقیه عضلات حرکتی بدنش در یک حالت فلج کامل قرار دارند. مشتی پوست و استخوان است روی یک صندلی چرخدار که فقط قلبش و ریه هایش و دستگاه های حیاتی بدنش کار می کنند و بخصوص مغزش فعال است. یک مغز خارق العلده که دمی از جستجو و پژوهش و رهگشایی بسوی معماها و نا شناخته ها باز نمی ماند.
این اعجوبه مفلوج استیفن هاوکینگ پرآوازه ترین دانشمند دهه آخر قرن بیستم است که اکنون در دانشگاه معروف کمبریج همان کرسی استادی را در اختیار داردکه بیش از دو قرن پیش زمانی به اسحق نیوتن کاشف قانون جاذبه تعلق داشت.همچنین وی را انیشتین دوم لقب داده اند زیرا می کوشد تئوری معروف نسبیت را تکامل بخشد و از تلفیق آن با تئوری های کوانتومی فرمول واحد جدیدی ارائه دهد که توجیه کننده تمامی تحولات جهان هستی از ذرات ریز اتمی تا کهکشان های عظیم باشد.
اینشتین معتقد بود که چنین فرمول یا قانون واحدی می بایست وجود داشته باشد و سالهای آخر عمرش را در جستجوی آن سپری کرد اما توفیقی نیافت.
استیفن هاوکینگ شهرت و اعتبار علمی خود را مدیون محاسبات ریاضی پیچیده و بسیار دقیقی است که در مورد چگونگی پیدایش و تحول سیاهچاله های آسمانی یا حفره های سیاه انجام داده است.این اجرام فوق العاده متراکم که به علت قدرت جاذبه بسیار قوی حتی نور امکان جدایی از سطح آن ها را نداردوجودشان بر اساس تئوری نسبیت انیشتین پیش بینی شده بود و به همین جهت هم سیاهچاله نامیده شدند.ردیابی و رویت آنها بوسیله قویترین تلسکوپ ها یا هر وسیله دیگر تا کنون ممکن نبوده است. با وجود این استیفن هاوکینگ با قدرت اندیشه و محاسبات ریاضی چون و چرا ناپذیرش- نه فقط وجود سیاهچاله ها را به اثبات رسانده و چگونگی شکل گیری و تحول آن ها را نشان داده بلکه به نتایج جالبی در رابطه این اجرام با کیفیت وقوع انفجار بزرگ Big Bang در آغاز پیدایش کیهان دست یافته است که در دانش فیزیک اختری و کیهان شناسی اهمیت بسزایی دارد و به عقیده صاحبنظران بنای این علوم را در قرن آینده تشکیل خواهد داد.
آلبرت کوچولو به هیچ مفهوم کودک اعجوبه ای نبود و حتّی مدّت زیادی طول کشید تا سخن گفتن آموخت بطوریکه پدر و مادرش وحشت زده شدند که مبادا فرزندشان ناقص و غیرعادی باشد امّا بالاخره شروع به حرف زدن کرد ولی غالباً ساکت و خاموش بود و هرگز بازیهای عادی را که ما بین کودکان انجام می گرفت و موجب سرگرمی کودک و محبّت فی ما بین می شود را دوست نداشت.
آلبرت مرتباً و هر سال از پس سال دیگر طبق تعالیم کاتولیک تحصیل کرد و از آن لذّت فراوان برد و حتّی در مواردی از دروس که به شرعیات و قوانین مذهبی کاتولیک بستگی داشت چنان قوی شد که می توانست در هر مورد که همشاگردانش قادر نبودند به سوألهای معلّم جواب دهند او به آنها کمک می کرد.