چند بخشی

چند بخشی

بخش های متنوع از همه چیز
چند بخشی

چند بخشی

بخش های متنوع از همه چیز

دانشمندان مشهوری که قلدر بودند! +عکس

تاریخ دانشمندانی را به خود دیده است که نقش مهمی در حوزه‌های فعالیتشان داشته‌اند اما حتی سال‌ها بعد بشریت هنوز هم از رفتار ناعادلانه، غیرصادقانه، بی‌ادبانه و بی‌ملاحظه آن‌ها متاثر است.

از میان این دانشمندان می‌توان به این چهره‌ها اشاره کرد:

توماس ادیسون

در سال 1884، «نیکولا تسلا» فیزیکدان و مخترع برای ملاقات ادیسون به نیویورک سیتی سفر کرد و در آنجا برای وی کارهای مهندسی انجام می‌داد.

ادیسون در آن زمان به دلیل اختراع الکتریسیته با جریان مستقیم (DC) و ولتاژ پایین مشهور بود.

تسلا معتقد بود که جریان متناوب (AC) با ولتاژ بالاتر الکتریسیته ارجح‌تر بوده و پیشنهاد ساخت موتوری را داد که با AC نیرودهی می‌شود، اما ادیسون مدعی بود که این جریان بیش از اندازه خطرناک است.

به جای آن، ادیسون به این مهاجر تازه‌وارد صربی‌الاصل که در پاریس زندگی کرده بود، وعده 50 هزار دلار را در صورتی که مولدهای جریان برق مستقیم وی را ارتقا دهد، داد.

پس از تلاش چندین‌ماهه و پیشرفت‌های مهم در این زمینه، تسلا برای کسب جایزه‌اش نزد ادیسون بازگشت و ادیسون با لحنی تحقیرآمیز به وی اعلام کرد که پیشنهاد پول صرفا یک شوخی بوده است.

ادیسون در ادامه به وی گفت: شما در پاریس زندگی می کنید، زمانی که یک امریکایی تکامل‌یافته شدید، شوخی امریکایی را هم درک خواهید کرد." تسلا به قدری از این جمله عصبانی شده بود که بلافاصله استعفا داد.

این تنها توهین ادیسون نبود. پس از ‌آن جورج وستینگهاوس، یک کارآفرین و مهندس، حق ثبت اختراع تسلا را خریداری کرد و نیروی پیشگام در پس برق AC و اجرای گسترده آن بود.

ادیسون که از لحاظ ایدئولوژیکی و مالی در زمینه برق جریان مستقیم خود سرمایه‌گذاری کرده بود، کمپین علنی را علیه AC صورت داد.

این مبارزه ناعادلانه بود و وی می‌خواست ثابت کند که ولتاژ بالای برق برای استفاده عموم بیش از اندازه خطرناک است، بنابراین وی و همکارانش به طور علنی شروع به کشتن حیوانات با برق (سگ‌ها و گربه‌های سرگردان، اسب‌ها و حتی فیل‌ها) کردند.

این شیوه حتی وخیم‌تر نیز شد و از ادیسون سوال شد که آیا کشتن در اثر برق، شیوه‌ی انسانی برای شکنجه بود.

وی در پاسخ مدعی شد که برق جریان متناوب شرکت برق وستینگهاوس روشی انسانی و قابل‌اعتماد برای اجرای حکم بود.

وستینگهاوس تلاش کرد از چنین عملی ممانعت کند اما هارولد براون، یکی از کارکنان ادیسون با هدف ساختن نخستین صندلی الکتریکی استخدام شد و از برق جریان متناوب استفاده می‌کرد.

نخستین اجرای حکم با استفاده از صندلی الکتریکی در تاریخ ششم آگوست سال 1890 روی داد و مشخص شد که برق جریان متناوب نه قابل‌اعتماد و نه انسانی بود.

ابتدا شارژ 17 ثانیه‌ای نتوانست یک قاتل را بکشد و پس از انتظار برای بازشارژ مولد AC و بالابردن ولتاژ، شارژ بعدی در نهایت خط پایانی بر این فرایند هشت دقیقه‌ای کشید.

بر خلاف تمامی این واقعیات، AC در نبرد جریان‌ها پیروز شد و ولتاژ بالاتر آن به معنای سفر به فواصل طولانی‌تر بود که آن را برای استفاده گسترده آسان‌تر و ارزان‌تر می‌کرد و با یک دینام می‌توانستند آن را برای منازل ایمن‌تر کنند.

تلاش‌های گسترده ادیسون برای شکست‌دادن مخالفان و اثبات ارجحیت اختراعش بی‌ثمر بود و نزدیک به پایان زندگی‌اش وی در نهایت به این حقیقت اعتراف کرد.

ریچارد اون

اون، طبیعی‌دان قرن نوزدهم به دلیل مشارکت‌های فراوانش در علم شهره است و دیرینه‌شناسی بود که واژه «دایناسور» را ابداع کرد.

وی نسبت به همسن‌ و سال‌هایش تندمزاج بود و به عنوان فردی متکبر، حسود و کینه‌جو معروف بود. یکی از این مثال‌ها در رقابت طولانی‌ اون با «گیدئون مانتل» بود.

رابطه همکاری اولیه آن‌ها به زوال انجامید و هر دو به طور خستگی‌ناپذیری در جراید با یکدیگر رقابت کردند و هر یک در تلاش برای حذف دیگری به عنوان کاشف برجسته دایناسور بود.

برخی معتقدند اون در طول زندگی کاری‌اش تا حد زیادی به کار مانتل متکی بود و به دلیل غرور بیش‌ از اندازه‌اش هرگز به این موضوع اعتراف نکرد.

در سال 1844، مدال سلطنتی انجمن سلطنتی برای مقاله‌ای که مانتل معتقد بود مملو از اشتباه بود (و کاملا چنین از آب در آمد) به اون تعلق گرفت.

در سال 1848، مانتل مقاله‌ای را با هدف شفاف‌سازی این اشتباهات منتشر کرد و با تهاجم کلامی خشمگینانه‌ای از سوی اون مواجه شد.

سال‌ بعد، خود مانتل برای کسب مدال سلطنتی کاندیدا شد و اون به طور بیهوده‌ای در تلاش برای منصرف‌کردن این انجمن از دادن مدال به وی بود.

مانتل اون را " فردی بیش از اندازه ستایش‌شده خواند که توسط روحی حسود نفرین شده بود."

با این حال، مانتل تنها هدف رفتار تحقیرآمیز اون نبود و دیگر قربانیان وی شامل چارلز داروین و "سگ وحشی" او توماس هنری هاکسلی بود.

اون در مقاله‌اش در تلاش برای ممانعت از انتشار «خاستگاه گونه‌های» داروین بود که بر اساس این مقاله، انسان‌ها به میمون‌ها ارتباطی نداشتند.

پس از این که داروین کتاب خود را منتشر کرد، اون تکذیب خشمگینانه و بدون ‌نامی را علیه آن منتشر کرد که با واکنش هاکسلی مواجه شد.

اون با بسیاری از هم‌عصرانش به شیوه مشابه رفتار کرد، به ویژه افرادی که با یافته‌هایشان غرور وی را تهدید می‌کردند.

وی بعدها در زندگی‌اش، اعتبارش خدشه‌دار شد و این موضوع تا به امروز نیز ادامه دارد.

ویلیام شاکلی

شاکلی فردی است که سیلیکون را به «دره سیلیکون» آورد و فیزیکدان، مخترع و برنده نوبل بود.

پس از ترک دانشگاه MIT در سال 1936 با مدرک دکتری، شاکلی به «لابراتوارهای بل» (AT&T) ملحق شد.

به زودی جنگ جهانی دوم آغاز شد و وی به عنوان یک دانشمند غیرنظامی به جنگ پیوست.

شاکلی شایستگی خود را به نیروی دریایی و «شرکت‌های هوایی ارتش» اثبات کرد و پس ار جنگ، مدال ملی لیاقت را از آن خود کرد.

پس از جنگ، لابراتوارهای بل شاکلی را مسوول نیمه‌رساناهای تحقیقاتی کرد که تصور می‌شد می‌تواند جایگزین لوله‌های خلا ناکارآمد برای کنترل الکتریسیته شود.

وی به طور بیهوده‌ای تلاش کرد چنین ابزاری را بسازد اما پس از ماه‌ها تلاش و خطا، دو نفر از همکارانش به نام‌های «جان باردین» و «والتر براتین» موفق به ساخت نخستین ترانزیستور عملگر در سال 1974 شدند.

شاکلی زمانی که متوجه شد نامش بر روی کشف درج نشده، خشمگین شد و لابراتوارهای بل سرانجام نام وی را بر روی این ترانزیستور حکاکی کرد و شاکلی مورد تنفر ابدی براتین قرار گرفت.

وی به کسب اعتبار خود ادامه داد و گاهی اوقات حتی نامش به تنهایی با این کشف به کار می‌رفت.

این شهرت برای این شاکلی کافی نبود و در سال 1956 وی شرکت نیمه‌رسانای خود را در کالیفرنیا تاسیس کرد.

وی تیمی از دانشمندان برجسته را استخدام کرد، اما به زودی لحن صدایش تغییر کرد، به طور علنی افراد را اخراج می‌کرد و اشخاص دارای مدارک دکتری را به سمت‌های تولیدی پایین می‌گماشت.

در نوامبر همان سال جایزه نوبل فیزیک به وی، باردین و براتین اعطا شد و یک سال بعد، تمامی هشت عضو تیم تحقیقاتی شرکت شاکلی استعفا کردند و به اینتل پیوستند.

سال‌های بعد زندگی شاکلی بدترین دوران عمر وی بود.
 
ادامه مطلب ...

ماری کوری، بانوی برجسته ی جهان علم


ماری کوری,زندگی نامه ماری کوری

● تاریخچه

دختر جوان، اهل کشور لهستان بوده و ماری نام داشت.وی در شهر ورشو، پایتخت لهستان در خانواده ای فقیر به دنیا آمد و در همان شهر تحصیلات دبیرستان خود را به اتمام رسانید.
سپس با مشکلات اقتصادی زیادی در دانشگاه اریس به تحصیل ادامه داد. وی اتاق کوچکی داشت و چون هزینه ی برق زیاد بود، شب ها به کتابخانه ای می رفت و تا دیر وقت در نور و گرمای کتابخانه به مطالعه می پرداخت.
● پیوند علمی یا پیوندی ناگسستنی
ماری در سال چهارم دانشگاهش در پاریس با دانشمند جوانی به اسم "پیر کوری" آشنا شد.این آشنایی، ریشه دار شد و این دو جوان شیفته ی علم را به هم پیوند داد.در سال ۱۸۹۵ این دو دانشمند، پیوند زناشویی بستند و از آن پس ماری را ماری کوری نامیدند.
علم قدرتی دارد که حتی تصور آن برای ما لذت بخش است. دانشمندان بزرگ گفته اند که جهان، هم چون کتاب بزرگی است که در هر سطرش رازی نهفته دارد. مردم کلمات این کتاب را خوانده و متحیر می شوند، ولی دانشمندان با مطالعه ی آن، پرده از راز طبیعت برمی دارند.
● پایان نامه ی ماری کوری
ماری کوری برای اخذ گواهینامه ی پایان تحصیلاتش، با راهنمایی همسرش بر روی عناصری که بعدها مواد رادیو اکتیو نام گرفتند، به تحقیق پرداخت.وی پایان نامه ی خود را با آزمایش درباره ی یگانه عنصر رادیو اکتیو شناخته شده ی آن زمان آغاز کرد.
او در تحقیقاتش به این نتیجه رسید که پرتوزایی در سنگ معدنی اورانیوم از خود اورانیوم بیشتر است. بنابراین، وجود عناصر ناشناخته با شدت تشعشعی بالا را در سنگ اورانیوم حدس زد.

حدس ماری پس از انجام آزمایشاتی به تحقق پیوست و او اسم آن عنصر را "رادیوم" گذاشت. به زودی معلوم شد که می توان رادیوم را در صنعت و پزشکی به کار گرفت.
گروهی از مهندسان آمریکایی می خواستند تکنیک به دست آوردن رادیوم را از دانشمندان جوان بخرند، اما آن ها با چشم پوشی از مسایل مالی، روش به دست آوردن رادیوم را منتشر کردند.
● صعود ماری کوری به قله ی دانش
در سال ۱۹۰۳فرهنگستان علوم سوئد به پیر کوری، جایزه ی نوبل داد.اندکی بعد وی استاد دانشگاه پاریس شد و ماری کوری نیز ریاست آزمایشگاه فیزیک را در دانشگاه پاریس عهده دار شد. این دو دانشمند دو دختر داشتند. البته زمان زیادی نگذشت که پیر کوری در تصادفی کشته شد و ماری کوری به سوگ همسرش نشست.
بعد این حادثه ی ناگوار به پیشنهاد هیأت دانشگاه در جای همسرش به تدریس پرداخت و تا آن زمان هیچ زنی چنین رتبه ی علمی نداشت.ماری هنگام تدریس در دانشگاه، تحقیقات خود را درباره ی رادیوم تکمیل کرد و در سال ۱۹۱۱ دومین جایزه ی نوبل از طرف فرهنگستان علوم سوئد به وی عطا شد.

ادامه مطلب ...

مشاهیری که از شکست نهراسیدند

  ایران سان: بسیاری از اوقات، تصور می‌کنیم که موفقیت آدم‌های مشهور به خاطر استعداد، ژنتیک، فیزیک بدنی، شانس یا موقعیت زمانی و مکانی ویژه‌ای که در آن بوده‌اند، است، نه به خاطر سماجت و شهامت و سختکوشی‌شان. اما توماس ادیسون بر این باور است که «موفقیت حاصل یک درصد نبوغ و ۹۹ درصد عرق ریختن است.»

اما اگر باور ندارید و  به دنبال مثال‌های دیگر هستید، به احتمال زیاد این پست می‌تواند نظرتان را عوض کند:

۱- هنری فورد: او، بنیان‌گذار کارخانهٔ خودروسازی فورد بود. او اولین کسی بود که برای تولید خودروی ارزان‌قیمت خط تولید را به کار گرفت. او نه‌تنها انقلابی در صنعت اروپا و آمریکا ایجاد کرد، بلکه با تولید انبوه کالا، بالا بردن دستمزد کارگران و قیمت پایین کالاها، تأثیری شگرفی بر اقتصاد و جوامع قرن بیستم نهاد، طوری که این روند را به نام او فوردیسم نامیدند.

۱۳ آدم مشهوری که از شکست‌ نهراسیدند +عکس

هنری فورد به یکی از مشهورترین و متمول‌ترین مردان تاریخ تبدیل شد. فورد در کنار فعالیت‌های صنعتی و اقتصادی، یک نظریه پرداز و نویسنده ماهر نیز بود.

اما تا پیش از تولید مدل T در اکتبر سال ۱۹۰۸، او از برزخ‌های زیادی عبور کرد تا بتواند موفق شود، او تا پیش از این مدل، پنج بار تلاش ناموفق در عرصه صنعت و تجارت داشت.

از جمله این تنگناها و ناکامی‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: نخستین شرکت فورد، شرکت اتوموبیل‌سازی دیترویت را بود، ولی اتوموبیل‌های تولیدی او دارای کیفیت پایین و قیمت بالا بودند و این شرکت سرانجام منحل شد. او ناامید نشد و شرکت دیگری تأسیس کرد، بروز اختلافاتی باعث شد، او از این شرکت کناره بگیرد، این شرکت دوم، بعد از خروج او «کادیلاک» نام گرفت، حتی هنگامی که او شرکت فورد و مالکومسون را هم تأسیس کرد، فروش پایین باعث ایجاد یک بحران جدی شده بود.

اما فورد از همه این موانع عبور کرد.
ادامه مطلب ...

خاطره ای تفکربرانگیـز از پـروفسور حسـابی



نمایش اندازه واقعی



پروفسور حسابی؛ ملقب به پدر فیزیک ایران بعد از ملاقاتی که با انیشتین داشتند و پس از آنکه انیشتین به ایشان نوید می دهند که نظریه شما در آینده ای نه چندان دور، علم فیزیک را در جهان متحول خواهد کرد


به پروفسور پیشنهاد می دهد که برای تکمیل نظریه خود در آزمایشگاه مجهز دانشگاه شیکاگو به کار خود ادامه دهد.

 دانشگاه شیکاگو بسیار پیشرفته بود. مهم تر از هر چیزی آزمایشگاه های متعدد و معتبر آن بود.

من در لابراتوار بسیار پیشرفته اپتیک، مشغول به کار شدم. در خوابگاه دانشگاه هم اتاق مجهزی برای اقامت، به من داده بودند.

از نظر وسایل رفاهی، مثل اتاق یک هتل بسیار خوب بود. آدم باورش نمی شد، این اتاق در دانشگاه باشد. معلوم بود که همه چیز را، برای دلگرمی محققین و اساتید، فراهم کرده بودند.

نکته خیلی مهم و حائز اهمیت، آزمایشگاه ها و چگونگی تجهیزات آن بود. یک نمونه از آن مربوط به میزی می شد که در آن آزمایشگاه به من داده بودند. این میز کشوی کوچکی داشت.

از روی کنجکاوی آنرا بیرون کشیدم و با کمال تعجب، چشمم به یک دسته چک افتاد. دسته چک را برداشتم و متوجه شدم تمام برگه های آن امضا شده است!

فوراً آنرا نزد پروفسوری که رئیس آزمایشگاه ها و استاد راهنمای خودم بود بردم. چک را به او دادم و گفتم: ببخشید استاد، که بی خبر مزاحم شدم. موضوع بسیار مهمی اتفاق افتاده است. ظاهراً این دسته چک مربوط به پژوهشگر قبلی بوده و در کشوی میز من جا مانده است. و اضافه کردم، مواظب باشید، چون تمام برگ های آن امضا شده است، یک وقت گم نشود.

 

ادامه مطلب ...

دانشمندان بزرگ را بهتر بشناسیم.

"توضیح دهید که چگونه می توان با استفاده از یک فشارسنج ارتفاع یک آسمان خراش اندازه گرفت؟"


سوال بالا یکی از سوالات امتحان فیزیک در دانشگاه کپنهاگ بود.

یکی از دانشجویان چنین پاسخ داد: (به فشار سنج یک نخ بلند می بندیم. سپس فشارسنج را از بالای آسمان خراش طوری آویزان می کنیم که سرش به زمین بخورد. ارتفاع ساختمان مورد نظر برابر با طول طناب به اضافه ی طول فشارسنج خواهد بود.)

پاسخ بالا چنان مسخره به نظر می آمد که مصحح بدون تامل دانشجو را مردود اعلام کرد. ولی دانشجو اصرار داشت که پاسخ او کاملا درست است و درخواست تجدید نظر در نمره ی خود کرد. یکی از اساتید دانشگاه به عنوان قاضی تعیین شد و قرار شد که تصمیم نهایی را او بگیرد.

نظر قاضی این بود که پاسخ دانشجو در واقع درست است، ولی نشانگر هیچ گونه دانشی نسبت به اصول علم فیزیک نیست. سپس تصمیم گرفته شد که دانشجو احضار شود و در طی فرصتی شش دقیقه ای پاسخی شفاهی ارائه دهد که نشانگر حداقل آشنایی او با اصول علم فیزیک باشد.

دانشجو در پنج دقیقه ی اول ساکت نشسته بود و فکر می کرد. قاضی به او یادآوری کرد که زمان تعیین شده در حال اتمام است. دانشجو گفت که چندین روش به ذهنش رسیده است ولی نمی تواند تصمیم گیری کند که کدام یک بهترین می باشد.

قاضی به او گفت که عجله کند، و دانشجو پاسخ داد: (روش اول این است که فشارسنج را از بالای آسمان خراش رها کنیم و مدت زمانی که طول می کشد به زمین برسد را اندازه گیری کنیم. ارتفاع ساختمان را می توان با استفاده از این مدت زمان و فرمولی که روی کاغذ نوشته ام محاسبه کرد.)

دانشجو بلافاصله افزود: (ولی من این روش را پیشنهاد نمی کنم، چون ممکن است فشارسنج خراب شود!)

"روش دیگر این است که اگر خورشید می تابد، طول فشارسنج را اندازه بگیریم، سپس طول سایه ی فشارسنج را اندازه بگیریم، و آنگاه طول سایه ی ساختمان را اندازه بگیریم. با استفاده از نتایج و یک نسبت هندسی ساده می توان ارتفاع ساختمان را اندازه گیری کرد. رابطه ی این روش را نیز روی کاغذ نوشته ام.)

"ولی اگر بخواهیم با روشی علمی تر ارتفاع ساختمان را اندازه بگیریم، می توانیم یک ریسمان کوتاه را به انتهای فشارسنج ببندیم و آن را مانند آونگ ابتدا در سطح زمین و سپس در پشت بام آسمان خراش به نوسان درآوریم. سپس ارتفاع ساختمان را با استفاده از تفاضل نیروی گرانش دو سطح بدست آوریم. من رابطه های مربوط به این روش را که بسیار طولانی و پیچیده می باشند در این کاغذ نوشته ام.)

"آها! یک روش دیگر که چندان هم بد نیست: اگر آسمان خراش پله ی اضطراری داشته باشد، می توانیم با استفاده از فشارسنج سطح بیرونی آن را علامت گذاری کرده و بالا برویم و سپس با استفاده از تعداد نشان ها و طول فشارسنج ارتفاع ساختمان را بدست بیاوریم.)

"ولی اگر شما خیلی سرسختانه دوست داشته باشید که از خواص مخصوص فشارسنج برای اندازه گیری ارتفاع استفاده کنید، می توانید فشار هوا در بالای ساختمان را اندازه گیری کنید، و سپس فشار هوا در سطح زمین را اندازه گیری کنید، سپس با استفاده از تفاضل فشارهای حاصل ارتفاع ساختمان را بدست بیاورید.)

"ولی بدون شک بهترین راه این می باشد که در خانه ی سرایدار آسمان خراش را بزنیم و به او بگوییم که اگر دوست دارد صاحب این فشارسنج خوشگل بشود، می تواند ارتفاع آسمان خراش را به ما بگوید تا فشارسنج را به او بدهیم!)

دانشجویی که داستان او را خواندید، نیلز بور، فیزیکدان دانمارکی  بود.

زندگینامه ویلیس هاویلند کریر مخترع تهویه مطبوع

او یک قرن پیش در شمال شرقی ایالات متحده امریکا زندگی می کرد. ویلیس هاویلند کریر تنها فرزند یک خانواده پر جمعیت بود که تمام دوران کودکی خود را در بین بزرگسالان خانواده از قبیل پدربزرگ و مادر بزرگ و عموی خود گذراند.

او پس از گذراندن دوران متوسطه وارد دانشگاه کورنل در شهر ایتاکا در ایالت نیویورک گردید و در دوران کارشناسی با وجود بورسیه بودن جهت کسب درآمد، مجبور بود کارهائی از قبیل چمن زدن، هیزم ریختن در کوره ها و غیره را انجام دهد.

او در ژوئن ۱۹۰۱ با در دست داشتن مدرک مهندسی مکانیک به استخدام شرکت بوفالو در آمد و شروع به طراحی سیستم های حرارتی، جهت خشک کردن رطوبت الوار و قهوه نمود. کریر دراین دوران به این نتیجه رسید که اطلاعات موجود به هیچ عنوان جهت طراحی یک سیستم مهندسی کارآمد کافی نبوده و از آن رو او خود شروع به تحقیق در زمینه حرارت هوای خروجی که از روی لوله های بخارآب عبور می کند، نمود و به نتایج شگفت انگیزی رسید و این امر در همان ابتدا مبلغی معادل ۴۰٬۰۰۰ دلار برای شرکت صرفه جوئی به ارمغان آورد که این مبلغ صرف اصلاح سیستمهای ضعیف از قبل طراحی شده گردید.

کریر در سال ۱۹۰۲ اولین سیستم تهویه مطبوع خود را طراحی نمود. مشتری او چاپخانه‌ای بود که با مشکل چاپ رنگ روبرو بود چون تغییر در گرما و رطوبت محیط موجب تغییر در همنشینی رنگها می شد. نزدیک به دو دهه اختراعات کریر این مکان را فراهم آورده بود تا در محیط های صنعتی دما و رطوبت به صورت علمی تحت کنترل در بیاید.

در سال ۱۹۰۶ کریر اولین اختراع خود، وسیله‌ای برای تصفیه هوا، را به ثبت رساند. کارخانجات نساجی جنوب آمریکا از اولین استفاده کنندگان سیستم جدید کریر بودند. کمبود رطوبت در محیط کارخانجات نساجی بلمونت موجب افزایش بار الکتریسیته ساکن در پنبه شده و این امر موجب سختی و تیرگی پارچه می گردید. سیستم کریر رطوبت موجود در محیط را افزایش داد و در یک حد مطلوب پایدار نمود که این امر موجب از بین رفتن مشکل به وجود آمده گردید. اولین مشتری خارجی سیستم جدید کریر، یک کارخانه نساجی واقع در یوکوهامای ژاپن بود که در سال ۱۹۰۷ این سیستم را خریداری نمود.

 

برگرفته از « از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.http://fa.wikipedia.org

اینشتین دوم کاوشگر سیاهچاله ها( Stephen Hawking )

متولد 8 ژانویه 1942

او از هر گونه تحرک عاجز است. نه می تواند بنشیند نه برخیزد. نه راه برود. حتی قادر نیست دست و پایش را تکان بدهد یا بدنش را خم و راست کند. از همه بدتر توانایی سخن گفتن را نیز ندازد. زیرا عضلات صوتی او که عامل اصلی تشکیل و ابراز کلمات اند مثل 99 درصد بقیه عضلات حرکتی بدنش در یک حالت فلج کامل قرار دارند. مشتی پوست و استخوان است روی یک صندلی چرخدار که فقط قلبش و ریه هایش و دستگاه های حیاتی بدنش کار می کنند و بخصوص مغزش فعال است. یک مغز خارق العلده که دمی از جستجو و پژوهش و رهگشایی بسوی معماها و نا شناخته ها باز نمی ماند.

این اعجوبه مفلوج استیفن هاوکینگ پرآوازه ترین دانشمند دهه آخر قرن بیستم است که اکنون در دانشگاه معروف کمبریج همان کرسی استادی را در اختیار داردکه بیش از دو قرن پیش زمانی به اسحق نیوتن کاشف قانون جاذبه تعلق داشت.همچنین وی را انیشتین دوم لقب داده اند زیرا می کوشد تئوری معروف نسبیت را تکامل بخشد و از تلفیق آن با تئوری های کوانتومی فرمول واحد جدیدی ارائه دهد که توجیه کننده تمامی تحولات جهان هستی از ذرات ریز اتمی تا کهکشان های عظیم باشد.

اینشتین معتقد بود که چنین فرمول یا قانون واحدی می بایست وجود داشته باشد و سالهای آخر عمرش را در جستجوی آن سپری کرد اما توفیقی نیافت.

استیفن هاوکینگ شهرت و اعتبار علمی خود را مدیون محاسبات ریاضی پیچیده و بسیار دقیقی است که در مورد چگونگی پیدایش و تحول سیاهچاله های آسمانی یا حفره های سیاه انجام داده است.این اجرام فوق العاده متراکم که به علت قدرت جاذبه بسیار قوی حتی نور امکان جدایی از سطح آن ها را نداردوجودشان بر اساس تئوری نسبیت انیشتین پیش بینی شده بود و به همین جهت هم سیاهچاله نامیده شدند.ردیابی و رویت آنها بوسیله قویترین تلسکوپ ها یا هر وسیله دیگر تا کنون ممکن نبوده است. با وجود این استیفن هاوکینگ با قدرت اندیشه و محاسبات ریاضی چون و چرا ناپذیرش- نه فقط وجود سیاهچاله ها را به اثبات رسانده و چگونگی شکل گیری و تحول آن ها را نشان داده بلکه به نتایج جالبی در رابطه این اجرام با کیفیت وقوع انفجار بزرگ Big Bang در آغاز پیدایش کیهان دست یافته است که در دانش فیزیک اختری و کیهان شناسی اهمیت بسزایی دارد و به عقیده صاحبنظران بنای این علوم را در قرن آینده تشکیل خواهد داد.

ادامه مطلب ...

زندگی آلبرت انیشتین

زندگی آلبرت انیشتین همراه تصویر ( قسمت دوم)



آلبرت کوچولو به هیچ مفهوم کودک اعجوبه ای نبود و حتّی مدّت زیادی طول کشید تا سخن گفتن آموخت بطوریکه پدر و مادرش وحشت زده شدند که مبادا فرزندشان ناقص و غیرعادی باشد امّا بالاخره شروع به حرف زدن کرد ولی غالباً ساکت و خاموش بود و هرگز بازیهای عادی را که ما بین کودکان انجام می گرفت و موجب سرگرمی کودک و محبّت فی ما بین می شود را دوست نداشت.



آلبرت مرتباً و هر سال از پس سال دیگر طبق تعالیم کاتولیک تحصیل کرد و از آن لذّت فراوان برد و حتّی در مواردی از دروس که به شرعیات و قوانین مذهبی کاتولیک بستگی داشت چنان قوی شد که می توانست در هر مورد که همشاگردانش قادر نبودند به سوألهای معلّم جواب دهند او به آنها کمک می کرد.


ادامه مطلب ...