آنها یک نوع بشری ساختند که می تواند روابط شخصی داشته باشد.هنگامی که به عالمی با گستره ای بی اندازه نظر می کنی و اینکه چقدر زندگی بشر در آن بی اهمیت و تصادفی است، بیشتر ناممکن به نظر می رسد...(قسمتی از صحبت های استیفن هاوکینگ، در مصاحبه با واحد خبرABC)
آیا نظریه جهان های موازی هاوکینگ، طبق نوشته فوق، انسان را نتیجه فرایند تصادفی کوچکی در جهانی بزرگ می داند؟
نظریه جهان های موازی از جمله نظریاتی است که در فلسفه
فیزیک کوانتومی در مقابل طرفداران نظریات کوانتومی ایده آلیست مطرح شد.این
نظریه که در نگرش به منطق خاص فیزیک کوانتومی بیان می شود، در جایی که
نظریه پردازان درباره منطق طبیعت صحبت می کنند خودنمایی می کند.
همان طور که می دانیم، نظریه مکانیک کوانتومی در پی بحران هایی که فیزیک
کلاسیک در حوزه برخی آزمایش ها، نظریه فاجعه فرابنفش، با آن دست به گریبان
بود؛ با مطرح کردن کوانتومی بودن توزیع انرژی در عالم، توسط ماکس پلانک پا
به عرصه علم می گذارد و بزرگانی چون آلبرت اینشتین، میلیکان و کامپتون آن
را از لحاظ تئوری و تجربی تأیید، و دانشورانی چون بوهر و پاولی آن را گسترش
می دهند.با پیشرفت مکانیک کوانتمی و دستیابی به دقت بالاتری در آزمایش ها و
ایجاد تصحیحاتی در مدل های پیشنهادی، مکانیک کوانتمی از حالت سنتی خود که
با پیش زمینه فیزیک کلاسیک بود، به دوره مدرن که با منطقی متفاوت از فیزیک
کلاسیک است، وارد صحنه می شود، که مفاهیم فیزیک دراین تئوری، اگرچه از نظر
لفظی مشابه فیزیک کلاسیک بودند؛ اما به لحاظ مفهومی تفاوت فاحشی داشتند.
در مکانیک کوانتمی مدرن، بحث فضا و زمان مشابه فیزیک کلاسیک نبود و مفاهیم
حرکت، جرم، اسپین و اندازه حرکت مفاهیمی متفاوت به نظر می رسید، از
جمله:مفهوم "و" و" یا"در مکانیک کلاسیک.
به عنوان مثال، اسپین الکترون می تواند یا بالا باشد و یا پایین، جمع بین
دو نقیض معنی و مفهومی ندارد.اما مکانیک کوانتمی نوین این حکم را رد می
کند.در یک سیستم دو حالت اسپین بالا و پایین می توانند هم زمان حضور داشته
باشند.اگر چه این منطق، از نظر منطق کلاسیک ممتنع است، اما از نظر منطق
کوانتمی چنین نیست.
همین نگرش های خاص منطقی کوانتومی باعث ایجاد مکاتب خاصی به عنوان مکتب
ایده آلیسم و ماتریالیستی کوانتمی شد.در مکتب ایده آلیسم اشاره می شود،
اگرچه طبیعت مطابق منطق کوانتمی عمل می کند؛ ولی چون این منطق با ذهن بشر
سازگار نیست و گزاره هایی مثل "یا"در آن وجود دارد، پس این ذهن بشراست که
حجت را تمام می کند و به اصطلاح، اسپین را به بالا یا پایین خلاصه می کند،
که آن نیز به ذهنیت آزمایشگر بستگی دارد.در این حالت، اصالتی را به
آزمایشگر و ذهن می دهند و هم فضا و هم زمان و به طور کلی همه مفاهیم را به
ذهن باز می گرداند و اصالت را از ماده می گیرد.بزرگانی چون، هایزنبرگ و
بوهم طرفداران چنین نظریه ای بوده اند.در مقابل ماتریالیسم ها در یکی از
تفاسیرشان ازاین حالت، بیان می کنند که اگرچه با منطق کوانتمی موافق هستند؛
اما موجودی به نام ذهن را خلاصه گر نمی دانند.بلکه معتقدند مثلا در مورد
اسپین، دوجهان موازی به وجود می آید، که در یکی از جهان ها اسپین بالا و در
دیگری پایین است.در این نظریه خاص، که در آغاز قرن بیستم طرفداران چندانی
نداشت، جهان های موازی متعددی لازم می شود.در هر جهان قوانین به گونه خاصی
از طبیعت ظهور دارند، که ناشی از احتمالات خاص در پدیده های کوانتمی است.
آیا واقعا چنین نظریه ای را می توان درطبیعت جستجو کرد؟
نکته این است که آیا طبیعت هم مانند یک رایانه کوانتمی عمل می کند؟
خلقت موجود خارق العاده ای مثل انسان، منحصر به کیهان ما
است.شاید این طور به نظر برسد که انسانی مشابه با انسان زمینی منحصر به
کیهان ما، با توجه به سنن و قوانین حاکم بر کیهان باشد.امانکته اصلی در
اینجا نهفته است که آیا موجود هوشمندی مانند انسان، تنها از یک روش،امکان
خلق شدن دارد و روش های دیگر به گونه ای دیگر، متناسب با قوانین و سنن دیگر
امکان پذیر نیست؟ این مطلب درباره کیهان خودمان هم قابل طرح است.در صورتی
که عنصر جدیدی در دستگاه خلقت در اثر تحول ستارگان خلق شود و آن ماده در
ترکیب انسان های آینده قرار گیرد، جهشی از نظر چگونگی و ویژگی های متفاوت
با نوع فعلی، عارض انسان خواهد شدیا خیر؟
ژنوم هایی هستند که به منزله حروف، در بوجود آوردن کلمات و
عبارات هستند، و این حروف هستند که باقاعده تکرار می شوند و بنای تمامی
کتاب ها و نوشته های دنیا را می سازند؛ گرچه تمام کتب عالم بایکدیگر فرق می
کنند، ولی عقلانیتی انسانی آنها را هدایت می کند.حتی شاید شکل حروف و
قواعد حاکم بر آنها در زبان های متفاوت با یکدیگر فرق بکند.مثلا حروف
فارسی، انگلیسی، چینی، هندی و یا روسی، از نظر ساختاری و دستور بایکدیگر
متفاوت هستند؛ حتی مفاهیم تلفظ در زبان های مختلف گوناگون است.ولی در اصل،
در انتقال مفاهیم بشری با یکدیگر اشتراک دارند و حاکی از حقیقتی واحد هستند
و خاستگاه آنها از نهادبشر است؛ اگر چه ممکن است زبان یک چینی و حروفش
برای ما ناآشنا باشد و یک چینی دیوان حافظ را نفهمد، اما آیا به صرف
نفهمیدن دستور و حروف زبان فارسی، یک چینی می تواند ادعا کند که دیوان حافظ
مفهومی ندارد، چون نمی تواند آن را درک کند؟
پی نوشت ها :
1-فاکتوریل(لفظی فرانسوی):هر عدد طبیعی در ریاضیات از
حاصلضرب آن عدد در تمام اعداد صحیح و مثبت(اعداد طبیعی)کوچکتر از آن به دست
میاید.فاکتوریل عددی مانندn را !nمی نویسندو «ان فاکتوریل»می
خوانند.همچنین طبق قرارداد، فاکتوریل صفر همیشه برابر یک است.
2.مهبانگ یا انفجار بزرگ(Big Bang)، نظریه ای درباره لحظه آغازین هستی است،
که کل هستی(شامل زمان و ابعاد دیگر) از آن هنگام شروع شده است.طبق این
نظریه، جهان فعلی ما از ذره بسیار کوچک تر از کوچکترین ذرات بنیادی بوجود
آمد و پس از آن ذرات با تنوع بیشتری به وجود آمدند و شروع به دور شدن
ازمرکز آن شدند، که میلیاردها کهکشان و از جمله کهکشان راه شیری به وجود
آمدند.این انفجار باعث انبساط جهان به صورت بادکنکی می شود(نظریه تورمی).
3.به کل محتوای ژنتیکی یک سلول، ژنوم آن سلول می گویند.(کل محتوای ژنتیکی شامل دی ان ای هسته، کلروپلاست و میتوکندری است.)
4.زمان یا لحظه پلانک((t(p)،واحدی از زمان است که در سیستم واحد های
طبیعی،به عنوان واحد پلانک مطرح می شود و آن زمانی است که نور برای طی
مسافتی، طول پلانک، در خلاء نیاز دارد.این واحد اززمان به نام دانشمندی که
آن را پیشنهاد داد، پلانک، گذاشته شد.
5.طول پلانک ((l(p)، واحدی از طول است که بطور تقریبی35-10*1/616 متر است .
6.دمای پلانک ((T(p)، واحدی از دما درسیستم واحد های طبیعی است، که به عنوان واحد های پلانک شناخته می شوند.
منبع :نشریه لذت فیزیک شماره 17