یه بار سر یکی از کلاسا اتفاقی معجزه ای رخ داد و من اون جلسه رو جزوه نوشتم. نمی دونم احتمالا تب داشتم. به هر حال، آخرای ترم بود و استاد یه ربع آخر کلاس آنتراک داد و گفت هر کی سوال داره بپرسه اونایی هم که می خوان می تونن برن. منم تا خواستم برم یکی از دخترا پرید جلوم که فلانی جزوه ی این جلسه رو بده برم کپی بزنم. منم جزوه رو دادم و گفتم دیر نکنی ها می خوام برم.
دختره دم در کلاس برگشته داد می زنه : باشه الان زودی میرم و بر می گردم بهت میدم. و از کلاس پرید بیرون.
یهویی همه ی کلاس ساکت شدن و برگشتن منو نگاه کردن. منم گفتم: منظورش جزوه بود بخدا !