چند بخشی

چند بخشی

بخش های متنوع از همه چیز
چند بخشی

چند بخشی

بخش های متنوع از همه چیز

سوتی


یه پسر خاله دارم رب النوع سوتی. یعنی سوتی فشردس. زندگی نامه ی ملانصرالدین جلو این تراژدیه.
می گفت : روزای اولی که رفتم دانشگاه کلن هنگ بودم. اصلا نمی دونستم باید چیکار کنم. اولین کلاسمون زبان بود. من رفتم و ته کلاس نشستم. کلاسم مالامال از دختر یکی از یکی خوشگلتر. استاد اومد تو یه خانم جوون فوق العاده زیبا که دخترای کلاس پیشش شتری بیش نبودن. بعد از معرفی و این حرفا کلاسو شروع کرد و من اصلا تو فاز کلاس نبودم. از دیدن اون همه دختر و این استاد کلا تو هپروت بودم. از قضا دیدم دستشویی دارم شماره ۲ دستمو بردم بالا ، استاد گفت: بفرما ، اول اسمتو بگو. همه ی کلاسم یهویی برگشتن سمت من. منم گفتم : سروش فلانی هستم می خوام برم دستشویی. یهویی کلاس مثل بمب منفجر شد. نگو استاد سوال پرسیده بود و گفته بود کی جوابشو بلده منم همون لحظه دست بلند کردم.
بنده خدا استاده بزور جلو خنده اش رو گرفته بود گفت : بفرما عزیزم شما دیگه بزرگ شدی نیازی نیست برای دستشویی رفتن اجازه بگیری. منم از خجالت سرخ شدم. کلی هم هول کردم اومدم رفتم بیرون تا پامو از در گذاشتم بیرون باز کلاس مثل بمب منفجر شد. آخه انقدر هول بودم وقتی می خواستم از کلاس برم بیرون اول در زدم بعد درو باز کردم رفتم بیرون ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد