مادربزرگم دو سال پیش میخواست ختم انعام بگیره و تمام
خانمای فامیلو و یک خانم جلسه ای حرفه ای هم دعوت کرده بود. از صبح همه
داشتیم کمکشون میکردیم که یهو ، یک ساعت مونده به مراسم برق رفت . مادر
بزرگم به پدرم گفت سریع زنگ بزن اداره برق بگو برقمون رفته. بابای ما هم
زنگ زدو گفت برق ما رفته..
یهو مادر بزرگم از اونور گفت ، بگو خانم آوردیم ، کلی پول دادیم ، حالا برق رفته شما خسارت مارو ...میدی...
بابای ما ...هم هول شد و با عصبانیت به مامور برق گفتم : کلی پول دادم
خانم آوردم ، حالا که برق نیست چه خاکی تو سرم بریزم..شما خسارت میدی؟...
مامور برق اونور تلفن گفت: ''دوست عزیز 2 تا شمع روشن کن شاعرانه تره'' D: ...... من اینور از خنده خودمو به درو دیوار میکوبیدم...
بابامم که تازه فهمیده بود چه سوتی داده سریع گوشی رو قطع کرد....
و از همه جالب تر مادر بزرگم بود که میگفت چرا الکی دارین میخندین :))
ارش