چند بخشی

چند بخشی

بخش های متنوع از همه چیز
چند بخشی

چند بخشی

بخش های متنوع از همه چیز

ااگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا !!!؟؟


ی جا این عکس پایینی رو دیدم مناظره ای در زمان های مختلف سه تا از شاعر های بزرگ ایران بود واسم جالب اومد قشنگ بود یکی دو تا دیگه از این سبک شعر به گوشم خورده بود به ذهنم رسید هرچی از این مدل  شعر رو یکجا جمع کنم که به نظرم مجموعه ی خوبی شده نظر یادتون نره

 


 

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
دلم را بر دلش بخشم، نه بر خال و نه اشیا را
سمرقند و بخارا و همه دستان و پاها و تمام روح و اجزا را
چه حاصل گر بدو بخشم؟ چه او خواهد "دل"ِ ما را


 

 

 

 

اگر آن تــــرک شیــــرازی به دســــت آرد دل مــــا را
خوشــــا بر حال خوشبختش , به دست آورده دنیا را

نه جـــان و روح می بخشــــم نه امـــلاک بخــــارا را
مگر بنـــگاه املاکــــم؟ چه معنــــی دارد این کــــارا؟


و خـــــال هنـــــدویش دیگـــــر ندارد ارزشی اصــــلا
که با جراحــــی صورت عمـــــل کردند خــــــال ها را

نه"حافــــظ"داد املاکی, نه"صائب"دست و پا هــا را
فقــــط می خواستند این ها بگیـرند وقت ما هـــا را ؟!


نه حافظ می دهد ملکی،نه صائب دست و پاهارا
نه شهر یار بتواند دهد این روح و اجزا را
نه عیاد زاده قدر داند چنین مه روی زیبا را
فقط می خواستند اینها زنند امشب مخ مارا...


اگر آن ترک شیرازی,بدست هم آورد ما را...تمام عمر نتواند,به بند آرد دل ما را
صباحی با زلیخا اَم,زمانی با عسل بانو...فراتر از گلیم خود,برم من جمله پاها را
نه من چون حافظ و صائب,ذلیل ترک شیرازم...بسان شیر می غرّم,بترسانم رقیبان را



اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دلتان را /// به خال هندویش بخشید سمرقند و بخارا را ؟

بیا ای رند شیرازی نشین در مجلس بنده /// دهم امشب به شیرینی جواب صد معما را


اگر عاشق شود انسان به نیکی و به زیبایی /// تمام زندگی بخشد چرا اموال و اعضا را ؟

تو با رندی ببخشیدی سمرقند و بخارا را /// چرا که خوب دانستی بگیرد تیغ آن ها را

اگر عاشق بُدی حافظ بدون شک و بی تردید /// ببخشیدی به آن دلبر همان شیراز زیبا را

اگر چه حافظی استاد بر سام تو بی تردید /// ولی در رندیت هرگز نباشد شیوه ها کارا

اگر آن دلبر شیرین بدست آرد دل من را /// بدون شک به وی بخشم همه شادیِ دنیا را



اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سریر روح ارواح را
مگر آن ترک شیرازی طمع کار است و بی چیز است؟
که حافظ بخشدش او را سمرقند و بخارا را
کسی که دل بدست آرد که محتاج بدنها نیست
که صایب بخشدش او را سرو دست و تن و پا را



ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ
ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺗﺮﮎ ﺷﯿﺮﺍﺯﯼ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﺭﺩ ﺩﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ
ﺧﻮﺷﺎ ﺑﺮ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﺶ، ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ
ﻧﻪ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺭﻭﺡ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﻢ ﻧﻪ ﺍﻣﻼﮎ ﺑﺨﺎﺭﺍ ﺭﺍ
ﻣﮕﺮ ﺑﻨﮕﺎﻩ ﺍﻣﻼﮐﻢ؟ﭼﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺍ؟
ﻭ ﺧﺎﻝ ﻫﻨﺪﻭﯾﺶ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺍﺭﺯﺷﯽ ﺍﺻﻸ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺻﻮﺭﺕ ﻋﻤﻞ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺧﺎﻝ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﻧﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﺩﺍﺩ ﺍﻣﻼﮐﯽ، ﻧﻪ ﺻﺎﺋﺐ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﻓﻘﻂ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ، ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻭﻗﺖ ﻣﺎ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺑﻬﻨﺎﻡ ﺍﺣﻤﺪﻭﻧﺪ
ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺗﺮﮎ ﺷﯿﺮﺍﺯﯼ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﺭﺩﺩﻝ ﻣﺎﺭﺍ
ﺑﻪ ﺧﺎﻝ ﻫﻨﺪﻭﯾﺶ ﺑﺨﺸﻢ ﭘﺴﯿﻦ ﺻﺒﺢ ﻓﺮﺩﺍ ﺭﺍ
ﺑﺴﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ ﻭ ﺻﺎﯾﺐ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﻨﺪ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ
ﺑﮕﻮﺍﯼ ﺗﺮﮎ ﺷﯿﺮﺍﺯﯼ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺻﺒﺢ ﻓﺮﺩﺍﺭﺍ
ﺍﮔﺮ ﺑﻬﻨﺎﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﻤﺎﻣﻪ ﻭ پا ﺭﺍ
ﺩﻫﺪﺑﺮﺧﺎﻝ ﻫﻨﺪﻭﯾﺖ ﺑﻪ ﮐﻞ ﻣﻠﮏ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍ


اگرآن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام دار دنیا را
سمرقند و بخارادست وپا وروح واجزا
همی اغراق باشد در نظر ها
اگر بخشم همی یک دل ببخشم
که کل داردنیا جا شود در این دل ما


منم آن ترک شیرازی که رسوا کرده اید ما را
همان بد بخت بی تقصیر
که آنان بر منش دادند سر و دست و تن و پا را
نخواهم این همه بذل و نخواهم این همه بخشش
که شکرش میکنم گاهی خداوند توانا را
عزیزان دلم،جانا
فراموشم کنید خواهش
الان شب رفته از نیمه
گرفته چشم من خارش
نیایم صبح من بازم
ببینم این همه کادو
ترو جان همان سعدی

بخوابید ساعتم شد 2ا


اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
نه شهری بخشمش او را ، نه روح و جان و اجزا را
اگر میلش به ما باشد خودش بی پرده دلدار است
به دست آرد دل ما را ، نمی خواهد بخارا را




مگر آن ترک زیبا را کسی دیدست جز حافظ؟
که هر دم شاعری گوید به وصفش جمله ای نافذ

توهم ای دوست بخشش کن به یارت هرچه میخواهی
تو را آخر چه کارت هست با این دلبر حافظ؟




اگر آن دخت ایرانی به دست آرد دل ما را
کشم سرمه دوچشمم را زخاک مقدمش یارا
نمیگویم که ترک ولر بباشد یا که شیرازی
نمیخواهم کنم هرگز در اینجا من نژاد بازی
بباشد شیعه مولا و هم یک دخت ایرانی
چه فرقی میکند حالا که لر هست یا که تهرانی
زخاک مقدمش خواهم که چیزی زو نمیکاهد
نه چون شاعر که خال وگیس وکام ودیده میخواهد
کشم سرمه به چشمانم مرا نور بصر زاید
دل یارم به دست آرم مرا هم منفعت آید
نه چون او که هوس دارد وجان خویشتن بخشد
بود بهر خودش آفت سوالش هم خطا باشد



اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا/ به خال گونه اش بخشم، بهشت ودین ودنیارا// هرآنکس مال می بخشد، فقط در حال می بخشد/ ولی من جمله می بخشم، گذشته، حال، فردارا




اگــــر آن تـــــرک شیرازی بـــه دست آرد دل مـــا را
بــهــایـش هـــم بــبـــایـــد او بـبخشد کل دنیـــــا را
مـگــر مـن مـغـز خــر خــوردم در این آشفته بــازاری
کــه او دل را بــه دست آرد ببخشم مــن بــخارا را ؟
نه چون صائب ببخشم من سر و دست و تن و پا را
و نــــه چـــون شهریـــارانم بـبـخشم روح و اجــزا را
کـــه ایـن دل در وجـــود مــا خــدا داـند که می ارزد
هــــزاران تــــرک شیـراز و هـــزاران عشق زیــبــا را
ولی گــر تــرک شـیــرازی دهـد دل را به دست مــا
در آن دم نــیــز شـــایـــد مـــا ببخشیمش بـخـارا را
کــه مــا تــرکیم و تبریزی نه شیرازی شود چون مـا
بـــه تــبــریــزی هـمـه بخشند سمرقـند و بـخـارا را



اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را ، به خال هندویش بخشم یه من کشک و دو من قارا ، سر و دست و تن و پا را ز خاک گور می دانیم ، ز مال غیر می دانیم سمرقند و بخارا را ، و عزرائیل ز ما گیرد تمام روح و اجزا را ، چه خوشتر می توان باشد ، ز من کشک و دو من قارا


این شعر هجو گونه
عزیزان ترک شیرازی به خون آلود دلها را
ز کف دادیم در عشقش تمام دل خوشی ها را
مکن شهر و مکن جسم و مکن روحت نثار او
که آن مهروی ک.. بی مو به پشمش میزند مارا
دلا آن ترک شیرازی فقط بر ک..ر دل بازد
نفهمد قیمت مهر و نداند عشق والا را
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به ک.و.نش می چپانم من درخت نخل و خرما را

نظرات 1 + ارسال نظر
icen چهارشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 22:02 http://rofagha11.mihanblog.com

خیلی خیلی جالب بود!
هرچند شعر آخر واقعا ... یعنی قرار دانش در کنار شعر شاعرایی مثل حافظ و صائب درسته؟؟

حق با شماست ولی من تایید یا تکذیب نمیکنم عبید یا ایرج میرزا هم از این هجویات داشتن خواستم همش رو گذاشته باشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد