چند بخشی

چند بخشی

بخش های متنوع از همه چیز
چند بخشی

چند بخشی

بخش های متنوع از همه چیز

مردی بسیار عجیب که در هیچ قبری جای نگرفت

این ماجرا در سال 1936 میلادی در اسپانیا روی داده است.فدریکو گارسیا لورکا( fedricu garcia lorca ) شاعر ونویسنده پر آوازه اسپانیا از معدود انسانهایی بود که در نوشته های خود به چگونگی مرگش نیز اشاره داشته بود.مثلا در شعر تن حاضر که در سال 1935 یک سال قبل از مرگ سروده شده است میگوید: گور من کجاست؟ کفن را که می چروکاند؟ دروغ است هر چه میگوید!

فدریکو انسانی خونگرم و مخالف با تمامی سیاست بازی های آن عصر بود تنها دلایلی که از بازداشت واعدام او در دسترس میباشد این است که فردی خودخواه و کج اندیش به نام آلونسو (alonso)یکی از اعضای جنبش فالانژ به صورت خود سرانه و از روی کینه شخصی اقدام به توقیف او نمود و بدون هیچ محاکمه ای نیز او را به قتل رساند.
بعد ها یکی از هم سلولی های لورکا شخصی به نام مورلا لینچ(morla lynch)از طریق مطبوعات اعلام کرد که فدریکو یک روز قبل از مرگ به او گفته بود من از مرگ وحشت دارم نه از عواقبش بلکه از این حالت خوفناک که با خودم ودا میکنم. احساس مهیب اینکه در عزیمت و رفتنم. همچنین او اعلام که لورکا از 54 ساعت قبل موضوع وچگونگی اعدام خویش را میدانست و سایر زندانیان از این پیشگویی او در شگفت مانده بودند در سحرگاهان 20 اوت 1936 دو نفر از نگهبانان فالانژ به همراهی آلونسو لرکا را از زندان ویزنار(viznar)خارج نموده و جهت کشتن به بیابانهای کولونیا(colonia)انتقال دادند.

ادامه مطلب ...

طرز فکر دانشجوهای جدید و ترم آخری

طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند.

جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخری…

 

رییس دانشگاه

1)مردی فرهیخته و خوشتیپ

2)به دلیل اینکه در طی این چهار پنج سال یک بار هم ایشونو نتونستم ببینم، هیچ ذهنیتی ندارم

 

یک وعده غذای سلف

1)بیفستراگانوف با سس کچاپ با نوشیدنی خنک

2)چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز

 

کارت دانشجویی

1)کارت شناسایی و هویت دانشجو

2)تنها استفاده از این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوب است

 

خوابگاه

1)محل استراحت و سرشار از شادی و نشاط

2)مکانی برای همزیستی مسالمت آمیز با سوسک و موش

 

شب امتحان

1)شبی برای دوره کردن درسی که در طول ترم خوانده شده است

2)شبی که تا صبح باید مثل خر درس خوند

 

جزوه خوش خط دخترها

1)بمیرم از هیچ دختری جزوه نمیگیرم، من عادت دارم فقط جزوه خودمو بخونم

2)طلای کاغذی

 

تقلب

1)یک روش غیر اصولی و ناجوانمردانه برای نتیجه گرفتن در امتحان

2)تنها روش اصولی و مبتنی بر عقل برای نتیجه گرفتن در امتحان

 

مشروط شدن

1)عمراٌ، من تو دبیرستان معدل کمتر از ۱۸ نداشتم

2)نمک تحصیل در دانشگاه

 

وام دانشجویی

1)کمک هزینه برای دانشجو

2)مثل مهریه میمونه کی داده کی گرفته

 

ازدواج دانشجویی

1)حرفش رو نزن من قصد ادامه تحصیل دارم

2)کو؟ کجاس؟کسی رو سراغ داری برام؟

 

حراست

1)ارگانی برای حفاظت از دانشجو از گزند خطرات

2) ارگانی برای حفاطت از دانشگاه از گزند دانشجویان

 

دانشجو

1)فردی که به دنبال علم آموزی و تولید علم است

2)ها ایی دانشجو که وگفتی یعنی چه؟؟؟!!!!

حس حال دانشجویی

در طول ترم:    jazzaab.ir
.

.
سه روز مانده به امتحان:    
.

.
دو روز مانده به امتحان:    
.

.
شب امتحان:    

.


.
یک ساعت مانده به امتحان:    
.

.
سر جلسه امتحان:    طنز و خنده
.

.
هنگام خروج از جلسه:   
.

.
یک هفته بعد از امتحان:    

 

ادامه ی نزاع سامسونگ و اپل

به نقل از ایتنا، سامسونگ در حوزه گوشی های تلفن‌های همراه، به شدت با شرکت اپل درگیر رقابت و مناقشات حقوقی است.
این شرکت کره‌ای چندی پیش مجبور شد به حکم دادگاه، یک میلیارد دلار به کمپانی استیو جابز جریمه پرداخت کند.

samsung با انتشار چند تبلیغ مختلف، به آیفون ۵ حمله‌ور شده و قابلیت‌های آن را کم و ناچیز شمرده است.

از جمله این تیزرهای تبلیغاتی می‌توان به تبلیغی اشاره کرد که در روزنامه‌های آمریکایی منتشر شده و در آن بین گالکسی اس ۳ و آیفون ۵ اپل مقایسه جالبی به عمل آمده است.

این تبلیغ که عنوان «هیچ نبوغی در کار نیست» را بر خود دارد، در واقع یک لیست مقایسه از ویژگی‌ها و امکانات این دو گوشی مطرح دنیای فناوری است.

در این فهرست، سامسونگ ابتدا به صفحه نمایش این دو تلفن همراه اشاره کرده است: آیفون ۴ اینچ و گالکسی سامسونگ ۴.۸ اینچ.

همچنین سامسونگ گفته آیفون از فناوری نمایش رتینا استفاده می‌کند در حالی که گالکسی اس ۳ به فناوری اچ‌دی سوپر AMOLED مجهز است.

آیفون ۵ یک گیگابایت رم دارد ولی مقدار رم گالکسی اس ۳ دقیقاً دو برابر است.

این تبلیغ در پایان نتیجه می‌گیرد که گالکسی اس ۳ بسیار بهتر از آیفون ۵ است و از قابلیت‌های بیشتری برخوردار است.

محصول سونی در ۸ سال آینده

در حال حاضر در عصری به سر می‌بریم که ارتباط اینترنتی یکی از ضروریات زندگی انسان است و قطعا این ضرورت در سال ۲۰۲۰ رنگ جدی به خود خواهد گرفت تا جایی که به دنبال وسیله‌ای متصل به اینترنت خواهیم بود که به مچ دست‌هایمان ببندیم! این اگر نظر شما نیست ایده طراحیست که دستبندی مفهومی و یا بهتر بگوئیم رایانه‌ای پوشیدنی را طراحی کرده که به نظر او با برند سونی در سال ۲۰۲۰ قابلیت عرضه شدن خواهد داشت.

شاهکار سونی

این رایانه پوشیدنی و یا دستبند مفهومی با نام Nextep اثر طراحی به نام Hiromi Kiriki است و از یک صفحه نمایش قابل انعطاف لمسی OLED تشکیل شده که که با استفاده از یک پروژکتور هولوگرافیک چندین صفحه کلید قابل دسترسی دارد و البته قابلیت اتصال به شبکه‌های اجتماعی را نیز دارد.

این تنها یک طرح مفهومی است و عرضه شدن چنین محصولی کاملا نامعلوم است اما آیا شما ده سال پیش محصولات دیجیتال این روزها در باور شما می‌گنجید؟ یا تصوری که انسان‌ها در سال ۱۹۸۹ از سال ۲۰۰۰ داشتند، اکنون چگونه دیده می‌شود؟ با افزایش سرعت پیشرفت فناوری که این روزها شاهد ان هستیم رسیدن به چنین محصولاتی دور از ذهن نیست البته اینکه سونی بخواهد چنین محصولی را عرضه کند دیگر به مدیران این شرکت و سلایق آنان مربوط است!

تصاویر حیرت‌انگیز از ستارگان در حال مرگ

این تصاویر بخشی از برنامه بررسی 21 سحابی سیاره‌ای در فاصله پنج هزار سال نوری با زمین محسوب می شود.

رصدخانه اشعه ایکس «چاندرا» ناسا تصاویری از ستارگان در حال مرگ در همسایگی خورشید با جزئیات بی‌سابقه‌ای منتشر کرده است که نخستین مطالعه اصلی در این حوزه محسوب می شود.

به گزارش ایسنا، سحابی سیاره‌ای یک ستاره درحال مرگ است که لایه‌های بیرونی اش فروریخته است؛ این سحابی زمانی شکل می‌گیرد که یک ستاره شبه خورشید از تمامی هیدروژن درون هسته خود استفاده کرده و به یک غول سرخ با شعاع بسیار بزرگ تبدیل می‌شود.

در نخستین بررسی سیستماتیک سحابی های سیاره ای با استفاده از اشعه ایکس، تصاویر حیرت انگیزی از چهار ستاره در حال مرگ توسط رصدخانه اشعه ایکس چاندرا ناسا تهیه شده است.

این تصاویر بخشی از برنامه بررسی 21 سحابی سیاره‌ای در فاصله پنج هزار سال نوری با زمین محسوب می شود.

تیم تحقیقاتی موسسه تکنولوژی روچستر به سرپرستی «جوئل کاستنر» در سال 2011 میلادی برنده یک دوره تحقیقاتی هفت روزه در رصدخانه چاندرا برای بررسی و عکسبرداری از سحابی های سیاره ای شد و با توجه به موفقیت های بدست آمده، این تیم برنده یک دوره مطالعاتی هشت روزه دیگر در این رصدخانه شده است.

این تصاویر با جزئیات بسیار دقیق، سحابی های سیاره ای NGC 6543 معروف به چشم گربه، NGC 7662، NGC 7009‌ و NGC 6826‌ دیده می شوند؛ اشکال متفاوت آنها ناشی از بادهای پر سرعت هسته ستاره در حال مرگ است.

تصاویر چهار سیاره در حال مرگ شبه خورشیدی

سوتی ها و اعترافات شما 2 !!!

ماهچهره: عید بود من خونه ی خالم که باردار هم بود رفته بودم که دوتا از همکارای شوهر خالم اومدند که از شانسمون شوهرخالم خونه نبود خالم سریع رفت تو اتاق که برای شوهرش زنگ بزنه من از ناچاری روبه روی اون دوتا اقای غریبه نشسته بودم با پسر خالم که ۶ سالش بود . که برای اینکه وقت بگذره هی بلند میشدم شیرینیو میوه تعارف میکردم از شانسم همه چی سر میز بود هیچ بهونه ایی نداشتم برم آشپزخونه همکارای شوهرخالم یکم سر صحبتو باز کردند در مورد درس رشته یکمی صحبت کردیم آرین پسرخاله ی شیطون منم مثل روح می دویید تا ته سالن یه شیرینی برمیداشت میخورد وبه سرعت می دوییدطرف من با همون دستهای چسبونکیش میزد به پاهام میگفت ماهی ماهی شیرینی خوردم دهنشو تا اخر باز میکرد نعره ی شیرو درمی اورد میگفت من شیرم من قویم میخورمت .دلم میخواست لهش کنم ,که ۲ باری اینکارو تکرار کرد که همکار شوهر خالم این وضیعتو دید صداش کرد بغلش کرد گفت آرین جان ماشاالله خوب تپل شدیا مردی شدی واسه خودت شکمم که زدی پسر خاله ی خل و چل منم گفت من چاق شدم اووووه پس شکم مادرمو ندیدیدشما درسته توش جا میشید منکه اون لحظه دلم میخواست بمیرم خالم که تازه داشت از اتاق بیرون می اومد منصرف شد برگشت بیچاره خود اقا هم از خجالت سرخ شده بود چند لحظه ایی سکوت بین ما برقرار شده بود من دیدم دیگه نمیتونم این وضعیتو تحمل کنم بلند شدم از هولم گفتم برم چایی بریزم فکر کنم دیگه چایی پختش!!!


the best: هنوزم نمیدونم چرا این جمله از دهنم پرید بیرون. مادر یکی از دوستام فوت کرده بود دوستام همه یکی یکی میرفتن تسلیت میگفتن …اقا نوبت من شدو با کمی دستپاچگی رفتم طرفشون و استرس افتاد به جونم…نفهمیدم چی شد که به جای عرض تسلیت بلند گفتم (( ببخشید که مردن)) …چشمتون روز بد نبینه دوستام همه ریز ریز میخندیدن من کلی خودمو نگه داشتم که ابروم بیشتر ازین نره!!!!هنوز نمیتونم تو روی دوستم نگاه کنم


حسین: تقریبا یک ماه پیش مادربزرگم حدودا یک میلیون تومنی دندونهای مصنوعیش خرج برداشت، خلاصه از همون روز مدام مثل این معلمای بهداشت واسه همه سخنرانی می کرد که باید این دندونارو تمیز کنیمو فلان کنیمو….ازین جور حرفا. اتفاقا چند روز پیش حس بهداشت بازیش گل میکنه و دندونای نازنینو میذاره توی ظرف آب جوش روی گاز، خلاصه چشمتون روز بد نبینه خانوم میرن بیرونو از دندونا فراموش میکنن. دیشب با داداشم رفتیمو با کاردک پلاستیکارو از ته ظرف کندیم تا حداقل ظرفش بدردمون بخوره. از همون روز طفلکی مادر بزرگم اصلا تو بحثا شرکت نمی کنه.


ساسان: چند وقت پیش وقتی داشتم با نامزدم تلفنی صحبت میکردم یهو به جای اینکه بگم زهرا جان گفتم مریم جااااان – آقا به خودم اومدم دیدم عجب سوتی دادم هول شدم بلند گفتم اااالو اااالو صدا نمیاد بعدشم قطع کردم – ولی خداییش تا همین حالا که نزدیک یه ماه ازون موضوع میگذره به روم نیاورده.


بردیا: تو دانشگاه همیشه کلاس میذاشتم و باکلاس ترین دانشجوی دانشگاه بودم البته به گفته بچه های دانشگاه.کت شلوار ایتالیایی میپوشیدم و با ماکسیمای بابا می رفتم دانشگاه و به همه گفته بودم ماله خودمه.خلاصه کلی دختر هم عاشق تیپ و کلاسم شده بودن.یه روز که امتحان داشتیم دیر از خواب بیدار شدم و با عجله تمام نفهمیدم چجوری خودمو به جلسه رسوندم اما به محض ورود به جلسه سالن از خنده منفجر شد.به خودم که اومدم دیدم دکمه های پیرهنمو بالا پایین بستم و جورابمو روی شلوارم کشیدم . بعد از اون قضیه ۶ماه از دانشگاه مرخصی گرفتم


سمانه: اعتراف میکنم بچه که بودم وقتایی که خسته میشدم رو زمین ولو میشدم و با کشو و قوس دادن خودم ، خستگیمو در میکردم بعدش فک میکردم خستگیم میره هوا و دوباره برمیگرده به سمتم.بعد واسه اینکه دوباره نریزه روم و خسته نشم قلت میخوردم رو زمین و جامو عوض میکردم که رومنریزه.دوباره خسته نشم.وای.خیلی خل بودم


محمد: من معلم بودم .بعضی وقتا تو کلاس صندلیمو یه کم می کشیدم جلوتر از دیوار و لم میدادم.یکی از کلاسها میز و صندلی از همون اولش فاصلش با دیوار زیاد بود و نمیشد این کارو کرد.آخرای کلاس که تدریسم تموم شده بود و می خواستم با خیال راحت بشینم و استراحتی بکنم صندلیمو مثل بعضی وقتا یه کم کشیدم جلو و با پشتم هل دادم که بخوره به دیوار اما هر چی رفتم به دیوار نرسیدم و پخش شدم کف کلاس.جاتون خالی آی با بچه ها خندیدیم.


amir13: یکروز وقتی خیلی بچه بودم همسایمون تازه پسرش به دنیا اومده بود منم با مامانم رفتیم خونشون واسه تبریک. خونشون شلوغ بودو همه داشتن با خانوم همسایمون صحبت می کردن. منم همون موقع حس کارآگاه بازیم گل کردو از خانوم همسایه پرسیدم بچتو چطوری بدنیا آوردی حالا همه نشستنو یکجوری میخوان بیخیالم کنن منم هی گیر دادم تا بالاخره بنده خدا همسایمون خواست منو یکجوری به حساب خودش بپیچونه،گفت تخم مرغو اگه روش یه نفر بشینه و گرمش کنه بچه به دنیا میاد !منم ساکت شدم رفتم تو اغما..
خلاصه منم که هوس بچه کرده بودم نصف شب رفتم سراغ یخچالو یه ۵ ، ۶ تایی تخم مرغ کش رفتمو توی یه ظرف گذاشتمو بردمشون توی تختم و روشون قشنگ مثل مرغ عشق خوابیدم!!!
صبح وقتی مامانم اومد که بیدارم کنه دید کل تختو،پتو و خودم مث سریش بهم چسبیدیم….


سهیل: یه روز با نامزدم داشتیم خیلی باکلاس قدم میزدیم که یکی از معلمای دوره دبیرستانو که خیلی شیک و پیک کرده بود به همراه دخترش که حدودا ۵ سالش بود دیدیم . منم به همراه نامزدم رفتم جلو رفتم و سلام علیک کردمو اومدم کلاس بذارم به جای اینکه بگم دخترتونه گفتم والده تونن دیگه(باید میگفتم سبیه) اونم همینجور متعجب منو نیگا کردو گفت والده که میشه مادر این دخترمه.
آقا منو میگین جلو نامزدم اینقدر ضایع شدم که اصلا نفهمیدم چطوری از معلمم خدافظی کردم . الانم اون صحنه یادم میاد عرق میکنم.


qwerty: سرباز نیروی انتظامی بودم با درجه دارمون یه جا وایساده بودیم یه ۱۱۰ ی خوردیم که فلان جا درگیریه سریع اعزام شید درجه دارم گفت سریع موتور رو روشن کن بریم ما هم کماندو بدو که رفتی بین راه باهاش حرف زدم و کلی واسش تعریف کردم خلاصه تفریبا یه پانصد متری از جای اولیمون دور شدم خواستم سر پیچ بپیچم نگاه عقب کردم دیدم مامورم نیست کل راه رو برگشتم دیدم بی سیم دستشه همونجا وایساده نگام میکنه همونجا فهمیدم چه سوتی دادم و چی قراره سرم بیاد خلاصه دیگه تا یه هفته تو کلانتری مسخرم میکردن


کاربر: یه بار خونه داییم دعوت شده بودیم.قبل از شام دور هم نشسته بودیم و داشتیم صحبت می کردیم که خواهرزاده زن داییم که دختر خیلی خوبیه برای ما چایی اورد.منم خیلی وقت بود که ازش خوشم می اومد فقط دقیق نمی دونستم چند سالشه. خلاصه بعد از اینکه چایی تعارف کرد پیش ما نشست.منم یواشکی به دختر برادرم که اون موقع ۴ سالش بود گفتم عمو جون برو از اون خانم بپرس چند سالشه. کلی هم سفارش کردم که کسی نفهمه.اونم رفت و بلند داد زد و گفت خاله شما چند سالتونه؟ دختره هم گفت ۲۰ سالمه. اینم اومد سریع پیش من و داد زد و گفت:عمو ازش پرسیدم میگه ۲۰سالمه. قیافه تک تک افراد توی پذیرایی دیدنی بود.منم که دیدم گند زدم گفتم ممنون عمو جون…
البته این ماجرا باعث شد مراسم خواستگاری و عقد ما خیلی زود پیش بره. الان هم ۵ سال از ازدواج ما میگذره و خدا بهمون یه دوقلو داده


زهرا: با اعتماد به نفس کامل وارد کلاس تئوری آموزش رانندگی شدم.مربی مشغول تدریس بود.تو قسمت آقایان یه صندلی خالی دیدم خواستم صندلی رو بردارم و در قسمت خانمها بشینم .صندلی خیلی سنگین بود همزمان که من تلاش میکردم صندلی را بلند کنم ، دیدم ۴ تا از آقایان باهم وهماهنگ تکان خوردند وبه من توجه کردند.کیفم از دوشم افتاد اما من دست از تلاش بر نداشتم دوباره سعی کردم.صدای خنده جمع حاضر بالا رفت.تازه فهمیدم صندلی ها ۵تا۵تا به هم متصل بودند و من اون ۴ نفر رو کمی جابجا کرده بودم.


محمد خراسانی: اعتراف میکنم تا همین چهار یا پنج سال پیش فکر میکردم بیمه هایی که پشت ماشین ها نوشته اند مثل بیمه ابوالفضل یا بیمه دعای مادر و امثال اینها واقعا شرکت بیمه هستند.


سعید: خواهرم خیلی علاقه به موی بلند داشت حدودا ۶ سال بود و من ۱۱ ساله بودم دم ظهر که مادرم خواب بود به خواهرم گفتم: دوست داری موهات بلند شه؟ گفت: آره . گفتم : خب سرت رو بذار تو سینی روحی تا موهات رو ۱ ساعته بلند کنم! رفتم ۸تا پرتقال خونی آوردم قاچ کردم آب پرتقال رو گرفتم ریختم روی سر خواهرم تفاله اش را هم ریختم تا زودتر بلند شه! بعد سرش رو هم با حوله بستم گفتم بعد یک ساعت موهات ۵۰ سانت بلند میشه! واقعا بلند شد! اما به شیوه دیگری . موهاش چسیبده بود طوری که هیچ وجه باز نمی شد و مادرم مجبور شد موهای خواهرم رو از ته کوتاه کنه منم با یک کتک مشتی از مادرم تقدیر شدم!