چند بخشی

چند بخشی

بخش های متنوع از همه چیز
چند بخشی

چند بخشی

بخش های متنوع از همه چیز

سیاستمداران ایران چگونه ازدواج کردند؟

نامه نیوز، زندگی شخصی سیاستمداران از جالب ترین مسائل در دنیای امروز است. بی شک کنکاش در زندگی سیاستمداران ایرانی بخصوص دوران جوانی آنها برای بسیاری جالب توجه است.زندگی مشترک اکثر سیاسیون ایرانی به صورت سنتی آغاز شده است. انتخاب همسر به سفارش و یا پسند خانواده یک دیدار کوتاه و ازدواج! مادران سیاستمداران مانند دیگرمادران نقش اول خواستگاری‌ها را بازی کرده‌اند. آیت الله هاشمی رفسنجانی، حداد عادل و حسن روحانی از این دسته سیاستمداران هستند. اندک سیاستمداران ایرانی بودند که همسرانشان را کسی به غیر از خانواده انتخاب کرده است. محسن رضایی، علی فلاحیان و مصطفی معین از جمله این سیاستمدارن هستند. این نوع انتخاب هم با مشورت روحانیون و یا افراد مورد وثوق شکل گرفته است.

اکبر هاشمی رفسنجانی- رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام: خانواده در این بررسی‌ها به خانواده حاج سید محمد صادق مرعشی رسیدند. خانواده من دیدند و پسندیدند و خواستگاری کردند و با تشریفات معمولی ازدواج کردیم.

حسن روحانی- عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام: خانواده اصرار داشتند که من ازدواج کنم. سن من هم حدود ۲۰ سال بود. پدرم اصرار داشت، مادرم هم همینطور، من هم خیلی بی میل نبودم.

غلامعلی حداد عادل-نماینده مجلس شورای اسلامی: یک علتی که من دیر ازدواج کردم، این بود که مادرم می‌رفت خواستگاری، یا آنها ما را نمی‌پسندیدند و یا ما آنها را نمی‌پسندیدم

محسن رضایی- دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام:به آقای جلالی خمینی، گفتم می‌خواهم ازدواج کنم شما یک دختر مذهبی به ما معرفی کنید. ایشان به حاج خانمشان گفت. حاج خانمشان هم کلاس قرانی داشت و از بین آنها حاج خانم ما را پیشنهاد کرد

مجید انصاری- عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام: سال۵۶ بود. رفتیم خواستگاری دختر دایی ام. ایشان هم فداکاری کردند با آن وضع زندگی من قبول کردند.

علی فلاحیان- وزیر سابق اطلاعات:در محافل مذهبی، یکی ازدوستانم این پیشنهاد را دادند.شاگرد دوستم بودند.

محمد جواد لاریجانی- معاون حقوق بشر قوه قضائیه: خانواده اقدام کردند. کلاس دهم بودم که ازدواج کردم. بازیگوش نبودم ولی مصمم بودم به این کار.

اسدالله بادمچیان- نماینده سابق مجلس شورای اسلامی:دختر دایی ام بودند دیگه.

علیرضا محجوب-نماینده مجلس شورای اسلامی: در سال ۶۲ با همه دوستان و آشنایان رایزنی کردم و حرف زدم. یک هفته کل کار انجام شد.
مصطفی معین- وزیر سابق علوم:از افراد مورد اطمینان خواستم که فردی را با معیارهای من معرفی کردند و این ازدواج انجام شد.
محمد باقر نوبخت- نماینده سابق مجلس:سال ۵۷ ازدواج کردم. در دوران سربازی -سال۵۶-عقد کردیم و به صورت سنتی ازدواجمان انجام شد و سال ۵۷ هم عروسی.

حمید رضا ترقی- عضو حزب موتلفه :یکی از دخترهایی که در مکتب مادرم بودند.من آنجا معلم بودم و خلاصه یکی از آنهایی که همیشه نمره‌اش۲۰ بود را پیشنهاد کردند و من هم قبول کردم.

صادق زیباکلام- فعال سیاسی و استاد دانشگاه: مادرم برای من انتخاب کرد و من هم قبول کردم. خودم به دنبال ازدواج نبودم ولی خانواده‌ام معتقد بودند که نصف دینش ناقص است.

احمد ناطق نوری- نماینده سابق مجلس شورای اسلامی: با دخترعمه‌ام ازدواج کردم. آن‌ها هم بچه‌های تهران بودند.

محمد هاشمی رفسنجانی-عضو سابق مجمع تشخیص مصلحت نظام :یکی از دوستان معرفی کرد. خودم رفتم کرمان با پدرشان صحبت کردم.

10 دوچرخه مدرن با طراحی عجیب و غریب

از قرن نوزدهم تا کنون دوچرخه ها تغییرات اندکی بخود دیده اند که بیشتر شامل کاهش وزن و استفاده از ترمزها و دنده های پیشرفته بوده است. اما هر از چند گاهی طراحان خلاق دست به طراحی و ساخت نمونه های مفهومی از دوچرخه های اینده می زنند تا خرق عادت کرده و مفهومی  نو برای دوچرخه ها ایجاد کنند.
در ذیل ده نمونه از عجیب ترین طراحی های دوچرخه های مفهومی را مشاهده خواهید کرد. ممکن است این نمونه ها هیچ گاه رنگ خیابان را نبینند و به تولید نرسند اما آینده از این ایده ها به اندازه کافی بهره خواهد برد.


 Minimalist Theft-Proof Computer-Aided Bicycle

این دوچرخه می تواند یکی از کاندیدهای تولید در آینده باشد. با قابی بسیار مختصر و بدون اضافات. تایرهای ضد پنچری و حذف زنجیر با اتصال مستقیم چرخ به سیستم چرخ دنده های مخفی شده در بدنه و همچنین استفاده از کامپیوتر و دزدگیر از ویژگیهای این مدل می باشند.

Laptop-Charging Bike Concept

این دوچرخه عجیب با شکل غیر آیرودینامیک و شبیه کتاب یا لپ تاپ خود صددرصد روی خیابان را نخواهد دید! استفاده از باتری در داخل بدنه آن سهم شما از ورزش رکاب زنی را کم خواهد کرد.

ادامه مطلب ...

ذرات کوچک آب بر روی بدن این حشرات

مهر : “آندره پاکان” عکاسی از اهالی اسلوواکی است که با استفاده از لنزهایی ویژه از حشراتی که در زیر قطرات باران خیس شده اند عکاسی کرده است.ذرات کوچک آب بر روی بدن این حشرات چهره ای کاملا جدید و متفاوت را از آنها به وجود آورده است زیرا تحدب قطرات آب بدن این حشرات را ورم کرده نشان داده و ابعاد بزرگتری به آنها بخشیده است.

ذرات کوچک آب بر روی بدن این حشرات! +عکس

ادامه مطلب ...

سفر در زمان یا سفر به جهان های موازی؟

آیا نسخه دومی از شما ، یک رونوشت از خود شما وجوددارد که همین الان مشغول خواندن این مقاله باشد؟

آیا شخصی دیگر با اینکه شما نیست، روی سیاره ای به نام زمین با کوه های مه گرفته ، مزارع حاصل خیز و شهرهای بی در و پیکر در منظومه خورشیدی که هشت سیاره دیگر نیز دارد، زندگی می کند؟

آیا زندگی این شخص از هر لحاظ درست عین زندگی شما بوده است؟

اگر جوابتان مثبت است ، شاید در این لحظه او تصمیم بگیرد این مقاله را تا همین جا رها کند در حالی که شما به خواندن مقاله تا انتها ادامه خواهید داد. …

ادامه مطلب ...

سوتی ها و اعترافات شما!!!

سمی: توی دانشگاه باید کنفرانس می‌دادم

یکی از بچه ها خیلی مزه پرونی میکرد جوری که همه شاکی شده بودن
منم جلوی چشای از گرد استاد اخراجش کردم
استاد بیچاره رنگش مث گچ سفید شد و تا آخر جلسه میون صحبتم نپرید


sara: یه بار با دخترخالم کلی از فروشگاه خرید کرده بودیم و وسیله برای برگشت نداشتیم. تاکسی هم گیرمون نیومد پس ناچار سوار اتوبوس شدیم. اول بسم الله که دخترخالم زحمت کشید حلب ۵ کیلویی روغن رو انداخت رو پای یه خانومه!!! یه اتوبوس به ما نگاه می کردن بعد موبایل من زنگ زد اینقدر وسیله زیاد بود و حول هم شده بودیم دستمو کردم تو کیفم و به جای موبایل آیینه مو در آوردم گذاشتم دم گوشم !! حالا هی میگم الو بله الوووووو !!! به خودم اومدم دیدم یه اتوبوس از مرد گرفته تا زن دارن به ما می خندن. عجب روزی بود اون روز!!!! یه چند سالی بود لپ هام از خجالت قرمز نشده بود.


مصطفی: یه شب داشتم مسواک می زدم، اعضای خونواده هم خواب بودن. نمی دونم چرا ،ولی یهو واسم سوال شد که من می تونم یه دستی شنا برم؟بعد در راستای پاسخگویی به این سوال،در حالیکه مسواک تو دهنم بود، امتحان کردم ببینم می تونم یا نه! …تا اومدم دستمو خم کنم و برم پایین،دستم طاقت نیاورد و افتادم. و بدین ترتیب مسواک خورد به ته حلقم!! یه کوچولو هم خونی شد…ولی خدا رحم کرد!!


آلیس: منم وقتی بچه بودم و خواهرم تازه به دنیا اومده بود عموم یه تیکه طلا هدیه داد به خواهرم

چند وقت بعد تولد دختر عمه ام بود مامانم همون یه تیکه طلا رو هدیه داد به دختر عمه ام
تو تولد وقتی داشتن هدیه ی ما رو باز می کردن من همون لحظه با صدای بلند گفتم این هدیه رو برای خواهرم اورده بودن یهو عموم شروع کرد با صدای بلند حرف زدن که صدای من به عمه ام نرسه
بعدش مامانم اینقدر دعوام کرد
آلان دیگه فکر می کنم همه یادشون رفته ولی من هنوز خودم رو سرزنش می کنم


امین: یه روز ظهر بعد از ناهار بابام گفت ناهارت رو خوردی بیا بریم دیدن همسایه از کربلا امده اون روز بدون هیچ گونه مقاومتی گفتم باشه.ناهار خوردیم و رفتیم وارد خانه همسایه شدیم و گشتیم دنبال کربلایی.بلاخره کربلایی امد بعد از دیدو بوسی کلی در باره اوضاع و آب و هوای کربلا پرسیدیم ولی بنده خدا هی تفره رفت اتفاقا در اون لحظه تلویزیون یک فیل طنز نشان می داد و با وجود خنده دار نبودن صحنه ها همه اتقاق قه قه های بلندی می زدند خلاصه بعد از چند دقیقه ما بلند شدیم و رفتیم شب که بابا امد با کلی ذوق به مامان کفتم که ما امروز رفتیم خانه فلانی که از کربلا امده .مامان با تعجب گفت چی !!!!!؟ اون فقط خانومش رفته بود کربلا .وای اون لحظه فقط خنده های جمع توی اتاق به ذهنم امد و تا چند هفته خودم رو به هیچ یک از خانواده کربایی نشون ندادم


mehdi: من بخاطر حساسیت هایی که دارم تو فصل بهار زیاد سردرد می گیرم معمولا هم از قرص Relife استفاده میکنم که سریع خوب می شم، یه روز که سردرد شدیدی داشتم رفتم تو داروخانه شبانه روزی لاهیجان حالا شیک و پیک کردیم روز تعطیل هم بود داروخونه داشت از جمعیت منفجر می شد (اکثرشون هم خانما بودن) ما با اعتماد بنفس کامل از اون ته داد زدیم خانم یه بسته ایزیلایف بدین خانمه گفت چه سایزی می خواین گفتم سایزش مهم نیست دوباره گفت آخه چاقه لاغره چجوریه گفتم خانم براخودم می خوام تا اینو گفتم کل داروخونه از خنده رفت روهوا خانمه با تعجب گفت برا خودتون می خواین اونجا تازه فهمیدم چه سوتی دادم که ایزی لایف پوشک افراد مسنه و من قرص ریلاف می خواستم قرمز شدم قرصمو گرفتم مثل جت از اونجا زدم بیرون دیگه هم به اون داروخونه بر نگشتم…

ادامه مطلب ...

عاشقی در نقاط مختلف جهان-طنز

مجله خط خطی:

دانشجو (دختر):برای گرفتن نمره آنقدر به استادش سیریش می شود تا سرانجام با او ازدواج می کند.

 دانشجو (پسر): در سال اول دانشگاه، برای گرفتن جزوه از دختر همکلاسی اش آنقدر به او سیریش می شود تا اینکه حراست دانشگاه او را احضار می کند. به ناچار تعهد می دهد دیگر از هیچ دختری درخواست جزوه نکند. با پشتکار فراوان، در سال دوم از تمام دخترهای همکلاسی اش خواستگاری می کند.

سال سوم از تمام ورودی های جدید و دخترهای سال پایینی خواستگاری می کند. در سال آخر دانشگاه معیارهای فکری اش را اصلاح می کند و از دخترهای سال بالایی خواستگاری می کند! بعد از اینکه دختری در دانشگاه برای خواستگاری باقی نماند، فارغ التحصیل می شود و با دختر همکار پدرش ازدواج می کند.


نمایندگان مجلس: به عشق در نگاه اول اعتقاد دارند و از همان دوره اول عاشق سیاست می شوند.


شهروند شاعر:
عاشق شده ام بر تو، تدبیر چه فرمایی/ جاست فرند می خواهی، یا برادر و دایی؟!


مترجم صدا و سیما: جمله یِ «I want to kill you» را به اشتباه ترجمه می کند: «من می خواهم شما را ازدواج کنم.» قاتل پس از کشتنِ مقتول با مترجم ازدواج می کند!

شهروند روشنفکر: عشق را یک فرآیند شیمیایی می داند که به علت افزایش غلظت «فنیل اتیل آمین» به وجود می آید. به ازدواج علاقه ای ندارد و رابطه سارتر و سیمون دوبوار را رابطه یِ آرمانی خود می داند.

مسئول دولتی (پسر):
نام دخترهای مسئولین رده بالاتر را در یک دفترچه می نویسد تا با توجه به پست و مقام مورد علاقه، با یکی از آنها ازدواج کند.

مسئول دولتی (دختر): به سراغ دفترچه پدرش می رود تا ببیند پدرش برای رسیدن به مقام بالاتر چه پسری را برایش در نظر گرفته است.


شهروند بالای شهر (پسر):در گودبای پارتی دوستش که قرار است به آمریکا برود شرکت می کند. در فضایی پر از دودو لیزرهای نوری در حال شادی و پایکوبی هستند که پلیس زنگ خانه را می زند. پسر توی کمد دیواری قایم می شود. در تاریکی دوتا چشم آبی رنگ می بیند. با دختر صاحبِ چشم ها دوست می شود. بعد از سه ماه با دختر خاله اش که سیتیزن سوئیس است ازدواج می کند.

شهروند بالای شهر (دختر): برای گرفتن فال قهوه پیش دوستِ مادرش می رود. توی فالش یک ازدواج فامیلی افتاده. البته یک لکه شبیه گربه هم هست که نشان از خیانت دارد. دختر با ناراحتی و عصبانیت، سوار تویتا کمری اش می شود و توی خیابان فرشته با یک بنز ۲۵۰s تصادف می کند.

پسر برای پرداخت خسارتی که به ماشین دختر زده است، چک سفید امضا می کند. دختر عاشق پسر می شود و با هم نامزد می کنند. پسر بعد از سه ماه به او خیانت می کند و به سوئیس می رود.


شهروند پایین شهر (دختر): در مهمانی تولد دوستش شرکت می کند. عاشق برادر دوستش می شود ولی از خجالت چیزی نمی گوید و با پسر همکار پدرش که تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده است، ازدواج می کند.
شهروند پایین شهر (پسر): با دوست خواهرش ازدواج می کند!


بازیگر هالیوود: در یک فیلم رمانتیک با هم همبازی می شوند. کارگردان در هنگام فیلمبرداری از برخی صحنه ها، چند بار کات می دهد ولی آنها به کار خودشان ادامه می دهند! آنها در نقششان فرو می روند و حتی بعد از پایان فیلمبرداری نیز همچنان با یکدیگر تمرین می کنند. بعد از مدتی با هم ازدواج می کنند و رابطه شان را تا بازی در فیلم رمانتیک بعدی حفظ می کنند.

شهروندان عربستانی (پسر): عنصر عشق در آنها زود به منصه یِ ظهور می رسد و معمولا دارای بیش فعالی هستند. آنها به عشق در نگاه اول اعتقادی ندارند (چون در نگاه اول اصولا چیزی دیده نمی شود!) انتخاب همسر برای آنها مانند خرید هندوانه یِ دربسته است.

بعد از خرید هندوانه اگر شیرین نبود یک هندوانه یِ دیگر می خرند، با این تفاوت که حق استفاده از هنداوانه قبلی را هم برای خود محفوظ می دارند. البته گروهی نیز با وجود شیرین بودن هندوانه یِ قبلی باز هم هندوانه می خرند، چون اعتقاد دارند هر هندوانه ای یک مزه ای دارد.


شهروند فرانسوی: آشنایی در کافه مولن روژ، اولین والس با شیر، آخرین تانگودر پاریس، طلاق با عشق.


شهروند کره شمالی: درمراسم رژه روز کارگر (اول ماه مِی) دختر قابِ عکس بزرگ «کیم جونگ ایل» را حمل می کند. پسری که کنار او رژه می رود، تصویر «کیم جونگ اون» را حمل می کند. هر دو زیر چشمی به هم نگاه می کنند، ناگهان پای دختر به چیزی گیر می کند و همراه با قابِ عکس به زمین می افتد.

رژه متوقف می شود و همه با نگرانی به قابِ عکس افتاده شده روی زمینه نگاه میکنند. دختر همچنان که روی زمین دراز کشیده قابِ عکس را برمی گرداند. شیشه نشکسته و تصویر سالم است. جمعیت فریاد شادی سر می دهد.

پسر جوان، دست دختر را می گیرد تا بلند شود. دختر به همراه قاب عکس بلند می شود. پسر و دختر برای چند ثانیه به هم خیره می شوند و همدیگر را در آغوش می  گیرند. دو قابِ عکس بزرگ بر روی زمین می افتد و صدای شکستن شیشه می آید.

رانندگی خانم ها از اغاز تا از بین بردن ماشین

خب ، اول از همه داخل ماشین میشینید و به ادامه آرایشتون که در خانه نتواسنته اید تمام کنید میپردازید 


بقیه اش در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

کیبورد لیزری در تلفن همراه وارد بازار می شود

به نقل ازخبرگزاری مهر: یک تولید کننده تجهیزلکترونیکی اقدام به ارائه صفحه کلید مجازی کرده که با لیزر یک جا کلیدی کوچک روی یک سطح صاف ایجاد می شود ات او حرکات انگشت کاربر روی آن هنگام تایپ کردن در تلفن هوشمند یا آی پد ظاهر خواهد شد.

علی رغم اینکه تلفنهای هوشمند و تبلتها از ویژگیهای بسیاری برخوردارند اما هنگام نوشتن و تایپ کردن یک صفحه کلید کوچک روی صفحه لمسی را هرگز نمی توان با یک صفحه کلید با اندازه کامل مقایسه کرد.

تاکنون راهکارهایی برای این مسئله ارائه شده است که در می توان به صفحه کلیدهای تا شونده و قابهای محافظی که صفحه کلید مجازی داخل آن قرار گرفته اشاره کرد، اما براساس اظهارات سازنده یک صفحه کلید جدید این گزینه ها و راهکارها تنها موجب می شود که دستگاه از قابلیت حرکت کمتری برخوردار شود و کاربر مجبور به حمل یک بار سنگین با خود باشد.

یک تولید کننده تجهیزات الکترونیکی با عنوان بروک استون اقدام به تولید یک صفحه کلید مجازی جدید کرده که با استفاده از تجهیزاتی که داخل یک جاکلیدی کوچک قرار داده یک صفحه کلید لیزری روی یک سطح صاف ایجاد می کند.

بی تردید این نخستین صفحه کلیدی نیست که در بازار وجود دارد اما می توان گفت که این صفحه کلید کوچکترین و کم هزینه ترین صفحه کلید مجازی تولید شده است که چون سایر نمونه های گذشته با استفاده از یک لیزر یک صفحه کلید کامل ساخته و حسگر اپتیکال آن حرکت انگشتهای کاربر را هنگام تایپ دنبال می کند.

اتصال بلوتوث موجب می شود که این صفحه کلید مجازی حرکت انگشت کاربر به عنوان تایپ کلمات را با اکثر دستگاه های امروزی همگام سازد تا متن نوشتن در دستگاه تلفن هوشمند یا آی پد و تبلت نیز ظاهر شود. در این میان یک باطری لیتیوم قدرت کافی را برای تایپ ۲ ساعته فراهم می کند که می توان آن را از طریق USB شارژ کرد.

بهترین نکته درباره این فناوری این است که کل اندازه این تجهیزات اندازه یک فندک Zippo است که به سادگی در جیب حمل می شود.

جدا از ویژگی قابلیت حمل و نقل راحت، این صحفه کلید مجازی بسیار بهداشتی تر از صفحه کلید فیزیکی است که تمام جرمها و غبار را بااستفاده بیشتر به خود می گیرد.

این صفحه کلید با قیمت ۹۹٫۹۹ دلار از اول اکتبر به فروش می رسد.