یک دانشجوی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود
بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد
.
.
.
اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد.
بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه
روزها
ازپی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و
داخلش نوشت ” من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت
“اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن.
.
.
ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد.
.
.
چهار سال آزگار گذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!!
.
.
نتیجه اخلاقی این ماجرا. .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پسرهای دانشجو هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند.
مقدمه
نبرد مینسک یک عملیات استراتژیک بود که توسط ارتش مرکزی آلمان در طول نبرد عظیم بارباروسا و در بازه ی زمانی 22 ژوئن تا 27 جولای 1941 انجام شد.هدف از این عملیات محاصره ی نیروهای ارتش سرخ در اطراف مینسک(پایتخت بلاروس) و به زانو دراوردن این نیروها قبل از حمله ی نهایی به مسکو بود.این عملیات به دستور شخص پیشوا پی ریزی شده بود زیرا هیتلر می ترسید بلایی که سر ناپلئون و افرادش آمد سر نیروهای آلمانی هم بیاید.ناپلئون با سرعت به سمت مسکو حرکت کرده بود و در حین محاصره ی این شهر نیروهای روس به جا مانده در عقب(غرب) پشت ارتش وی حلقه ی محاصره ایجاد کردند و ناپلئون شکست خورده بود به همین دلیل هیتلر دستور داد تا تمامی نیروهای ارتش سرخ مستقر شده در نواحی مینسک و خارکف و… قبل از حمله به مسکو باید نابود شوند.فرماندهی ارتش مرکزی آلمان بر عهده ی فیلد مارشال فدر فون بوک بود نیروهای تحت فرماندهی وی پس از فتح لهستان و با آغاز نبرد بارباروسا وظیفه ی پاکسازی نواحی مینسک و اسمولنسک را بر عهده داشتند.پیش قراولان و خط شکنان ارتش مرکزی آلمان لشگر زرهی 3 پانزر به فرماندهی ژنرال هوت و لشگر زرهی 2 پانزر به فرماندهی هاینتس گودریان بودند.فرماندهی نیروهای ارتش سرخ که فرمان ایستادگی و حفظ مواضع به آنان داده شده بود را ژنرال دیمیتری پاولوف (Dmitry Pavlov) بر عهده داشت.ویفه ی اصلی ارتش سرخ در بلاروس این بود که در صورت تهاجم آلمانها با ضد حمله های مکرر نیروهای رایش را به طرف لهستان عقب برانند به همین دلیل حجم عظیمی از نیرو و تجهیزات در اطراف مینسک, اسمولنسک, بیالیستوک و….مستقر شده بودند.در وصف حجم مخوف این نیروها همین بس که بیش از 5000 تانک و 600000 سرباز در این نواحی مستقر شده بودند. نیروهای آلمانی در مقابل این نیروی جهنمی حدود 2000 تانک و تعداد مشابه سرباز در اختیار داشتند.در نزدیکی مینسک و بیالیستوک یک خط راه آهن کلیدی و استراتژیک قرار داشت که به مسکو متصل میشد و شاهراه تغذیه ی این نیروها بود.
بقیه در ادامه مطالب.........
استخراج و انتقال میلیونها تن سنگ و خاک از معادن آنقدر سخت و هزینه بر است که بسیاری از معادن در کنار خود خط آهنی دارند تا ماده اولیه را به کار خانه های فراوری منتقل کند.
اما همیشه و در هر مکان امکان کشیدن خط آهن و استفاده از قطار وجود ندارد، این جا است که حمل بار بر عهده کامیونهاست، اما کامیونهای معمولی حجم محدودی از بار را میتوانند حمل کنند و بر خی معادن که استخراجشان سالانه به میلیونها تن میرسد به کامیونهای بزرگتری نیاز دارند که به کامیونهای قطاری معروفند.
در زیر برخی از نمونه های قدیمی کامیونهای قطاری و مدلهای در دست طراحی
جدید را میبینید که تا 1500 تن بار حمل میکنند و با طولی بیش از 150 متر
و 400 چرخ تنها تفاوتی که با قطار دارند حرکت روی جاده است!
در این گزارش تصویری، بهترین عکسهای فضایی چند روز اخیر را به انتخاب سایت نشنال جئوگرافیک با هم مرور میکنیم: از کلاهکهای سفید مریخی و ستاره باران کیهانی گرفته، تا جزیره نصف شده و سحابی پاره پاره.
آیا شما بر این خیال هستید که با چکش و میخ فقط میتوان قفسه کتاب ساخت؟ هنرمند و مجسمه ساز معروف مارکوس لوین با آنها کار هنری انجام میدهد. هزینه این کارهای هنری به تعداد میخ استفاده شده در تابلو هنری بستگی دارد.
مارکوس لوین در یکی از تابلو های خود ۲۶۶۰۰ میخ استفاده کرده است. تمامی کارهای مارکوس که تنها با میخ و چکش ساخته شده اند در گالری ۲۷ در لندن به نمایش گذاشته شده است.
مارکوس یک تابلو را تنها به وسیله میخ و چکش و کوبیدن آنها با فاصله متفاوت می سازد و تابلو های خارق العاده ای می سازد. نور طبیعی جلوه واقعی این تابلو ها را به تصویر می کشد و طلوع و غروب خورشید باعث تغییر این جلوه ی این تابلوها می شوند.
ادامه مطلب ...فانوس اشک هایتان را روشن کنید ، ماه غریبی شهید نینواست .
پسری با پدرش در رختخواب
درد ودل می کرد با چشمی پر آب
گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست
زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاکی را بریزم توی سر
روی دستت باد کردم ای پدر
سن من از 21 افزون شده
دل میان سینه غرق خون شده
هیچکس لیلای این مجنون نشد
همسری از بهر من مفتون نشد
غم میان سینه شد انباشته
بوی ترشی خانه را برداشته
پدرش چون حرف هایش را شنفت
خنده بر لب آمدش آهسته گفت
پسرم بخت تو هم وا می شود
غنچه ی عشقت شکوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن
این همه دختر یکی را تور کن
گفت آن دم :پدر محبوب من
ای رفیق مهربان و خوب من
گفته ام با دوستانم بارها
من بدم می آید از این کارها